فردریش انگلس
ترجمه: دکتر ناصر طهماسبی
محمد نجاری
چاپ دوم/ 1384
انتشارات ققنوس
انگلس (1895 – 1820) نجیب زاده ای آلمانی است که توسط خانواده اش تحت تربیت خاص برابر با آئین کالون قرار گرفت تا شاید او نیز چون پدرش تاجر موفقی باشد، ولی وی در سال، 1841 که جهت ادامه تحصیل به برلن می رود تحت تاثیر اندیشه های فیلسوف نامداری چون هگل قرار می گیرد که از وی فردی در جهت عکس آموزه های خانوادگی اش می سازد. انگلس در سال 1844 طی ملاقات با مارکس تحت تاثیر آرا و اندیشه های وی قرار می گیرد و به مارکسیسم گرایش پیدا می کند. وی در سال 1848 در جریان انقلاب داخلی آلمان شرکت فعالانه دارد و در همان سال به اتفاق مارکس «مانیفست کمونیست» را مطرح می سازند. انگلس تا سال 1870 به کار تجارت پرداخت و از آن زمان به بعد است که خود را وقف جنبش سوسیالیستی می کند. شالوده اندیشه انگلس و مارکس را به طور خلاصه می توان در انتقاد به سرمایه داری و مرحله گذار به سوسیالیسم و سپس دستیابی به جامعه آرمانی مبتنی بر کمونیسم جست وجو کرد. نظام سرمایه داری، نظامی اقتصادی است مبتنی بر مالکیت خصوصی، نظام رقابتی مبتنی بر سود و عدم مداخله دولت در امور مالکیت، تولید و تجارت ولی در مقابل نظام سوسیالیسم به مداخله دولت و مالکیت اجتماعی، گروهی و دولتی تکیه دارد که مبتنی بر تعاون است. اما آنچه که دغدغه اصلی اندیشه مارکس و انگلس را تشکیل می داد شکل گیری جامعه اشتراکی و براندازی نظام سرمایه داری از سپهر زندگی انسان بود، که از آن به کمونیسم یاد می کردند جامعه ای بی طبقه، که براساس همکاری مشارکتی میان انسان ها و نه براساس تقسیم کار، شکل گرفته باشد.
کتاب نقش قهر در تاریخ، که از میان دستنوشته های فردریش انگلس و پس از مرگ وی در میان سایر وسایل زندگی اش پیدا شد، نقدی است بر نظریه قهر دورینگ فیلسوف، اقتصاددان و مدرس دانشگاه برلن. این کتاب در پنج فصل تنظیم و تدوین گردیده که عنوان فصل ها مشخص نیستند، چرا که این اثر توسط انگلس به ویرایش نهایی نرسیده است. در فصل اول کتاب انگلس به نقد نظریه قهر دورینگ می پردازد. دورینگ معتقد است که در تحلیل یک جامعه و نظام تاریخی، این سیاست است که باید به عنوان اصل مورد بررسی قرار گیرد نه لزوما روابط اقتصادی «صورت بندی های مناسبات سیاسی از لحاظ تاریخی، اصل است، و وابستگی های اقتصادی فقط نوعی معلول یا حالت ویژه اند و به این جهت همواره واقعیاتی درجه دوم به شمار می آیند.»(ص11) جان کلام دورینگ بر اهمیت مناسبات سیاسی است و اقتصاد را تابعی از این روابط می داند. این همان تضادی بود که انگلس را مجبور به نقد و بررسی این اثر کرد. انگلس در دفاع از تئوری اقتصادی مارکسیستی و رد نظریه قهر سیاسی دورینگ به نوع روابط میان داستان کروزو و برده شدن جمعه می پردازد و معتقد است که جمعه برای کروزو اهداف اقتصادی را تامین می کند نه هدف هایی سیاسی را، چرا که جمعه در رفع نیازهای معیشتی کروزو گام برمی دارد. وی در ادامه می گوید که کروزو برای تثبیت قهر خود (نظام برده داری) از ابزار تولید و نیروی انسانی جمعه جهت تولید بیشتر بهره می جوید که تقریبا سراسر فصل اول به بحث پیرامون این موضوع می گذرد.

انگلس در فصل دوم فرض را بر آن می گذارد که اگر جمعه دارای اسلحه شود به عنوان یکی از ابزارهای قهر، این کروزو است که باید از وی پیروی کند. وی می نویسد «قهر عملی ارادی نیست بلکه اجرای آن شرایط و مقدمات بسیار واقع بینانه ای می طلبد، یعنی ابزاری که نوع کامل تر آن بر نوع ناکامل تر چیره می شود و این ابزار باید تولید شده باشند.»(ص26) وی می گوید که قهر به واسطه تولید به وجود می آید و تولید هم به واسطه فعالیت های اقتصادی و فعالیت های اقتصادی هم نیازمند ابزار تولید و برای استفاده از ابزار تولید «انسان» به عنوان نیروی کار. انگلس معتقد است قدرت سیاسی، بدون قدرت اقتصادی که بتواند ابزار جدید تولید کند هیچ جایگاهی ندارد. قدرت سیاسی و نظامی یک کشور در دریا متکی به ادوات جنگی است و این وسایل جز در بستر فعالیت اقتصادی و تولیدی، ایجاد نمی شوند. وی در این فصل سعی دارد که بر اهمیت و اصل بودن اقتصاد تکیه کند، در ادامه انگلس در باب نظریه دورینگ پیرامون سلطه انسان بر انسان که شرط اولیه تسلط انسان بر طبیعت است می پردازد. وی می گوید که دورینگ دقیقا همان نظر اولیه مارکسیستی را که ما در بیانیه «مانیفست کمونیست» مطرح کردیم بیان می کند که بر همگان نیز آشکار است و نمی توان از آن به عنوان نظریه ای جدید یاد کرد. فصل چهارم کتاب آنچنان که در ابتدای آن آمده قرار بود نظریه اصلی انگلس پیرامون تاریخ آلمان باشد. «اینک ما نظریه خود در مورد تاریخ معاصر آلمان و خط مشی قهرآمیز خون و آهن پیاده می کنیم» (ص57)، که متاسفانه نیمه کاره ماند. وی در این فصل سعی دارد که تاریخ اروپا به ویژه تاریخ آلمان را از سال 1815 یعنی زمان شکل گیری کنگره وین مورد بررسی قرار دهد که چگونه آلمان و ایتالیا و سایر کشورهای اروپایی تقسیم شدند و احساسات ملی مردم زیرپا نهاده شد. وی در ادامه به بررسی مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دولت آلمان پس از انقلاب 1848 و حکومت بیسمارک می پردازد که به علت نیمه تمام بودن این فصل در اثر مرگ انگلس به سال، 1895 به خوبی نمی توان از آن برداشت دقیق و علمی داشت. فصل پنجم کتاب که بهتر می بود ناشر از آن به عنوان پیوست یاد می کرد به سرفصل هایی اختصاص دارد که انگلس قصد نگارش آنها را داشته، که به علت مرگ موفق به نگارش و تنظیم آنها نگردیده است.