قبل از ورود به این بحث باید تعریفی از عصر روشنگری ارائه کرد ، عصر روشنگری ، عصری است که اندیشمندان به توصیف آثار و جریانات فکری می پردازند که پیش از انقلاب کبیرفرانسه ، کوچ گسترده به آمریکا و جریانات حاکم بر اندیشمندان و متفکرین انگلیسی و اروپایی قرن هجدهم به قبل وجود داشته است ، این عصر زمانه ی رشد فکری چشمگیر و تغییرات بزرگ در تفکرات فلسفی بسیاری از اندیشمندان بود ، باورها و تفکرات مهمی که مستقیما به زندگی اجتماعی بشر ربط داشتند که در زمان رشد جنبش روشنگری تغییر کردند و افکار جدیدی جای آنها را گرفتند، مهم ترین اندیشمندان برخواسته از عصر روشنگری عبارتند از : مونتسکیو و روسو
باید اشاره کرد به گفته ریتزر (( تاثیر روشن اندیشی در نظریه جامعه شناسی ، بیشتر غیر مستقیم و منفی بوده تا مستقیم و مثبت )) خوده جریان روشن نگری از دو جریان فکری تاثیر گرفته بود :
نخست ، فلسفه که متاثر از اندیشمندانی چون دکارت ، لاک و هابز بود .
دوم ، علم که الگوی مستقیم آنها فیزیک نیوتونی بود.
همچنین باید این نکته را مورد توجه قرار داد که جامعه شناسی در تقابل با جریان روشن نگری تحول ورشد یافته است . اگر بخواهیم مهم ترین ویژگی هایی که متفکرین روشنگری در اندیشه خود داشتند را نام ببریم باید اشاره کنیم به 10 نکته :
1) متفکرین روشنگری باور داشتند دستیابی به کمال و سعادت در این دنیا امکان پذیر است .
2) جامعه از فرد مهم تر تلقی می گردد .
3) فرد در برابر جامعه انتزاع است .
4) جامعه یک کل است و تغییر یک جز کل را تحت شعاع قرار می دهد .
5) اهمیت برای نهادهای اجتماعی در جامعه .
6) تمام رسوم و نهادها کارکرد هم دارند .
7) خانواده بر فرد ارجحیت دارد .
8) باید دین کاتولیک در جامعه احیا گردد .
9) وجود نظام سلسله مراتبی که در راس آن کلیسا بود ضروری بود.
10) محافظه کاران بر وجود غیر عقلانی بشر تاکید می کردند و اعتقاد داشتند انسان نیاز به شعائر ، عبادت و غیره دارد .
این جریانات همه بر اندیشه ، متفکران بزرگی چون سن سیمون و کنت و از سویی دورکیم تاثیر گذاشته بود در اینجا می توان به این جمله ریتزر پی برد که می گوید جامعه شناسی از درون روشنگری و تقابل با آن از سویی و از سویی توسط بازخوانی اندیشه روشن نگری تولید شده است و در پاسخ به سوالات بسیار که در جامعه قرن هجده و نوزدهم اروپا رخ داده بود . باید اشاره کرد هم متفکران عصر روشنگری و هم محافظه کاران بر رشد جامعه شناسی اثرات مهمی گذاشته اند ، در حقیقت اندیشه های چون فرد گرایی لیبرال با نگرش عقلانی ، آزادی های فردی ، روابط و تعامل انسانی مبتنی بر قانون و استفاده از قرارداد و توجه به علم و دانش به مفهوم راه کارهای مهم در بررسی کلیه علوم طبیعی ، انسانی و علوم اجتماعی بر علم نوپایی جامعه شناسی اثرات زیادی گذاشته است ، همچنین باید اشاره کرد در برابر این جریان روشنگری ، جریان محافظه کارانه با تاکید بر نظم اجتماعی ، سلسله مراتب و حفظ سنت ها و اقتدار کلیسا براندیشمندان علوم اجتماعی و جامعه شناسان اثر گذاشته اند ، البته نباید از تحولات دیگر در اروپا غفلت کرد ، انقلاب های سیاسی یکی از مهم ترین عوامل پیدایش نظریه های جامعه شناسی هستند به واسطه بی نظمی هایی که در اثر جنگ های داخلی اروپا رخ داد توجه اندیشمندان اروپایی را به سمت مقوله نظم در جامعه کشاند، دورکیم و کنت از مهم ترین افراد این حوزه هستند ، از طرفی انقلاب صنعتی در انگلستان نظر اندیشمندان را در پی تحولات آن به خود جلب کرد ، در حقیقت توجه اندیشمندان به مشکلات گسترده به واسطه تغییر شیوه تولید کشاورزی به صنعتی و جایگزینی نیروی ماشین آلات به جای نیروی کار بدنی حیوان ها و انسان ، افزایش بهره وری ، رها کردن زمین های کشاورزی و مهاجرت به شهرها و فروپاشی نظام های گسترده خانوادگی روستایی و سایر مسائل از عوامل موثر بر رشد علم جامعه شناسی ، قلمداد می توان کرد .
منابع :
1) نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر / ریتنر
2) نظریه های کلاسیک جامعه شناسی / دیلینی
3) درآمد تاریخی بر نظریه ی اجتماعی / کالینیکوس