1 ) پساساختارگرایی، مفهوم و تعریف
این جریان فکری را باید خروجی سه جریان اگزیستانسیالیسم ، ساختارگرایی و مارکسیسم بعد از وقایع جنگ جهانی دوم و اعتراض های دانشجویی ماه می 1968 میلادی در فرانسه دانست ، پساساختارگرایان بر واسازی اجتماعی تاکید داشتند و آنها را باید جریانی مبتنی بر نظریه چپ پسامارکسیستی تلقی کرد. آنها نیز مانند ساختارگرایی تفکرات ضد امانیستی داشتند و بر نقش زبان بر شکل گیری ذهنیت های فردی و نهادهای اجتماعی تاکید دارند آنها زبان را محل تولید واقعیت های اجتماعی و تقابل های سیاسی می دانند .
2 ) پساساختارگرایی و تفاوت هایش با ساختارگرایی
پساساختارگرایی زبان را به مثابه سیستمی می داند که از تفاوت ها و تقابل ها ناشی می گردد ولی در مقابل ساختارگرایی کوشش می کند الگوهای زبانی واحد و مستقل را کشف کند . پساساختارگرایی الگوهای بی ثبات زبانی و نظم اجتماعی را شناسایی می کند، اما ساختارگرایان هدفی (( واسازگرا )) داشتند به این مفهوم که تمام ادعاها درباره ی شناخت یا توجیه نظم ، اخلاق ، دانش و جامعه بر اساس اندیشه ی فراتر از سنت های یک جامعه با شکست مواجه می گردد و اعتقاد بر این بود که در پی اراده به کسب دانش مفهوم میل به اراده برای کسب قدرت وجود دارد .
3 ) درباره ژاک دریدا
وی در سال 1930 در کشور الجزایر چشم به جهان گشود و تحصیلاتش را در رشته ی فلسفه در فرانسه و آمریکا به اتمام رساند و در دو کشور فرانسه و آمریکا به تدریس مشغول بود ، او باید یکی از مهم ترین تئوریسین های پساساختارگرایی نامید ، بنیان اندیشه او این است که ما جهانی را تجربه می کنیم و نسبت به آن شناخت داریم که متاثر از بنیان های شکننده و جا به جا شونده ی زبان و گفتمان هستند او تلاش می کند نحوه ی تولید معنا و شکل گیری نابرابری اجتماعی را در سپهر زندگی اجتماعی را توسط زبان تشریح کند .
4 ) ژاک دریدا و پساساختارگرایی
دریدا مهم ترین اندیشمند این حوزه ی فکری است او مانند سوسور اعتقاد داشت معنای نشانه ناشی از رابطه و تفاوت آنها باهم است . نشانه ها چند آوایی و متغییر هستند و، به عنوان مثال دو مفهوم زن و مرد جهان مشمول به نظر می رسد اما این دو واژه بر حسب زمینه های ملی ، طبقه ، نژاد ، سن و جنسیت دارای معانی متفاوتی خواهد بود او می خواست بگوید معانی می تواند از جامعه ای به جامعه ی دیگر متفاوت باشد ، در نتیجه این معانی محل تضادهای پراهمیت اجتماعی و سیاسی هستند . دریدا اعتقاد داشت هرگاه ما سخن از نظم زبانی و اجتماعی می کنیم در حقیقت باید این گونه و این گمانه را زد که گروههایی برای اعمال قدرت و تحمیل اراده شان دست به تثبیت این معانی می زنند . ژاک دریدا از (( واژه مداری )) به عنوان ریشه و منطق اندیشه جهان غرب نام میبرد . برای دستیابی به زبانی قابل اعتماد که زیبایی ، حقیقت و درستی را نشان دهد واژه مداری مرسوم گردید و به واسطه ی فلسفه به این امر پرداخته شد ، ژاک دریدا برای شرح این واژه مداری الگوهای دوتایی از کلمات را نام می برد که در فرهنگ غرب وجود دارد مثل زن / مرد و غیره و اشاره دارد که اولی از دومی برتر است و واژه دوم مشتق از واژه ی اولی است . او در آثارش مطرح می کرد که بی ثباتی ، چندآوایی و تغییر معانی نشانه ها همیشه وجود دارد . او تلاش کرد که به اهمیت واژه های دوم و میانی بپردازد ، واسازی برای دریدا نقد ادبی و فلسفی نیست بلکه جریان و سیاست براندازی است .

5 ) درباره ی ژان فرانسوا لیوتار
فرانسوا لیوتار در (( ورسای )) فرانسه و در سال 1924 میلادی به دنیا آ مد وی در پاریس و در لیسه لویی لگراند و دانشگاه پاریس تحصیل کرد ، او در دانشگاه نانتر پاریس که پایه ی اعتراض های ماه می 1968 میلادی بود تدریس کرد او مدتی در آمریکا به تدریس پرداخت و همچنین در حوزه ی روزنامه نگاری نیز فعالیت می کرد ، او را اساسا متفکری پست مدرن تلقی می کنند ، او مخالف این ایده بود که ما باید در تفسیر و روایت جهان دست آویز نظریه های کلان شویم ، او اعتقاد داشت تفکرات روشنفکرانه مبتنی بر لیبرالیسم و تئوری های کلان مارکسیستی دیگر توانایی تفسیر جهان را ندارند او جهان را حاصل یک فرایند تصادفی تلقی می کرد که به جای پیشرفت می تواند به ناکجا آباد برود و پیامدهای مخربی برای بشر داشته باشد . لیوتار در سال 1998 میلادی درگذشت .

6 ) ژان فرانسوا لیوتار و نظریه ی اجتماعی پست مدرنیسم
لیوتار پیش از بلوغ فکری و اخذ دکتری در سال 1971 میلادی به فعالیت های سیاسی با گرایش چپ می پرداخت ، او در کتاب های گفتمان ، نشانه و انحراف از زبان مارکس و فروید و اقتصاد لیبیدویی به تشریح اندیشه اجتماعی پست مدرنیسم پرداخت ، او مخالف سلسله مراتب و خود را سخنگوی انسان های رنج کشیده می دانست لیوتار با نوشتن کتاب ((وضعیت پست مدرن)) که به تفکیک دانش مدرن از جهان پست مدرن می پردازد به شهرت جهانی دست یافت ، او در این کتاب به توصیف و تشریح مجموعه هایی از تغییرات گسترده در ذات دانش اشاره می کند و می گوید در جوامع پست مدرن گونه های (( روایتی دانش )) وجود داشته است . این روایت ها ، داستان ها را بیان می کردند آنها خیر و شر و یک روایت خطی از یک داستان را مطرح می کردند و هدفشان سامان دهی رفتارهای اجتماعی بوده است . او اعتقاد دارد روایت ها در جهان پسامدرن دانش تلقی می گردید ، لیوتار اعتقاد دارد مشخصه ی بارز مدرنیته تاختن به دانش روایتی بود ، اگر دانش روایتی را به مثابه دین و اسطوره ها بدانیم آنها به عنوان خرافات و جهل تلقی می شدند و از سویی به عنوان روایتی از تمدن کهن از زندگی بشر حذف می گردند . لیوتار اعتقاد داشت انسانها به جای روایت ها از علم استفاده می کنند و علم جایگزین روایت ها گردیده است هر چند که مطرح می کند علم برای مشروعیت بخشیدن به خودش باز به روایت ها متوسل می شود که یک مساله پارادوکسیکال است . لیوتار تمام تلاش علمی اش را در تبیین این مساله بنا نهاد که بگوید نمی توان تفسیری کلان از جهان بشری داشت .
منبع :
کشاکش آراء در جامعه شناسی / سیدمن