نشر کی نواز
محمد نجاری
نشر کی نواز
محمد نجاری

کارل مارکس و جامعه شناسی سیاسی

1- الگوی اولیه جامعه شناسی سیاسی در اندیشه کارل مارکس

کارل مارکس را می توان اولین اندیشمندی دانست که در جهان مدرن به رابطه ی بین دولت و جامعه به شکل علمی در غرب پرداخته است .کارل مارکس در نگاه اولیه در اذهان خوانندگان آثارش این تصویر را به وجود می آورد که در اندیشه وی فرد نقش به سزایی در امور اجتماعی و زیستی ندارد اما با کمی دقت در آثار وی می توان درک کرد وی از دریچه ی دیگری به این موضوع پرداخته است . وی انسان را موجودی خارج از جهان مادی و صرفا در ذهن تصور نمی کند بلکه اعتقاد دارد ، انسان ها در طول تاریخ حیات خودشان در روابط پیچیده با هم ارتباط و در عرصه های گوناگون زندگی اجتماعی با یکدیگر تعامل دارند و می توان موضوع جامعه شناسی سیاسی در اندیشه کارل مارکس را اینگونه تعریف کرد (( بررسی رابطه ی دولت با ساخت طبقات اجتماعی )) در این تعریف از جامعه شناسی سیاسی کارل مارکس ساخت طبقات اجتماعی می تواند یکی از مهمترین عوامل شناخت و بنیان اندیشه ی او در این حوزه باشد .

2- مفهوم عمل یا پراکسیس در اندیشه کارل مارکس

کارل مارکس اعتقاد داشت انسان در طول تاریخ با بکارگیری خلاقانه از ذهنیت های زیستی و واقعیت های بیرونی و عینی دست به تغییر محیط پیرامونی خودش برای تامین منافع زیستی و جمعی خویش زده است . وی ویژگی ها و عناصر این کار انسان یا عمل (پراکسیس) را اینگونه می شمارد :

2-1) کار انسان در طول تاریخ ، تولید کننده و سازنده تمام نهاد های تاریخی و اجتماعی بوده است

2-2) این نهاد ها شامل ابزار تولید ، کالاهای تولیدی ، نظام های اقتصادی ، اشکال فرهنگی ، تفکرات ایدئولوژیکی و دولتی هستند

2-3) جهان نهادها در حقیقت نشانه و بازتاب کننده ی پراکسیس انسانی در طول تاریخ است

2-4) تاریخ زیستی بشر ، چیزی جز مجموعه ای از کنش ها ( نه به مفهوم شیکاگویی ) و اعمال انسانها نیست

2-5) اما انسان نسبت به این عمل و پراکسیس آگاهی ندارد و در این مرحله انسان به وضعیت شئی گشتگی دچار می گردد

مارکس در ادامه اعتقاد دارد در طول تاریخ زیستی بشر بین عین و ذهن وحدت کامل وجود نداشته است او اشاره می کند به ادوار مختلف و دوره های مختلفی که آنها از کمون های اولیه ، تا نظام بورژوازی برمی شمارد مانند ، مارکس بیان می کند که تنها در دوره بورژوازی و در میان طبقات جامعه ، فقط طبقه پرولتاریاست که می تواند به این مهم دست یابد ، طبقه پرولتاریا این ویژگی را دارد که به خوبی متوجه گردد که جهان ساخته ی دست بشر است و به این ترتیب تلاش می کند که سهم خودش را از جامعه بدست آورد و ان را به مفهوم زیستی مطالبه کند و حرکت این طبقه به سوی دست یابی به سهم خود است و این مساله سبب می گردد بین عین و ذهن وحدت به دست آید ، در حقیقت طبقه ی پرولتاریا می تواند بر اساس عمل به شناختن عمل و پراکسیس دست به تغییر در جامعه بزند و می توان در نمودار زیر نگاه مارکس را به زیربنا و روبنا تقسیم و شرح داد :

تاریخ : روبنا — محصولات عینیت یافته کار انسان | زیربنا — فرایند کار – عمل – پراکسیس انسان

جامعه: روبنا — حوزه ی دولت – قدرت | زیر بنا – عمل نیروهای اجتماعی

3- سه تعبیر ساختاری از زیربنا و روبنا و مفهوم طبقات اجتماعی و دولت در اندیشه کارل مارکس

از تفکرات مارکس درباره ی زیربنا و روبنا سه تعبیر ساختاری وجود دارد ، تعابیری که به مسائل اقتصادی توجه دارد یا نگاه خاص فردریش انگلس و لوئی آلتوسر که در زیر مختصر به آنها اشاره می شود :

نخست ) نگاه تعیین کننده ی یک جانبه ، مبنا در اینجا اقتصاد است و زیربنا را در اندیشه مارکس اقتصاد معنی می کنند

دوم ) نگاه تعیین کنندگی دو جانبه است ، یا تعبیر دیالکتیکی که توسط انگلس پس از مرگ مارکس به آن پرداخته شده است شاید بتوان گفت نگاه مارکس را انگلس بهتر از همه شناخته است که تاکید بر دیالکتیک دارد .

سوم ) دیدگاه تعیین کنندگی همه جانبه است ، لوئی آلتوسر از مروج های این جریان بود او اعتقاد داشت سیاست ، اقتصاد و فرهنگ و ایدئولوژی همه و همه به طور مستقل در جامعه دارای اثر هستند .

 اما مشکل تمام این تفاسیر سه گانه فوق در رابطه با زیربنا و روبنا این است که بر خلاف اندیشه خود کارل مارکس است وی اعتقاد داشت که عمل اجتماعی یا همان پراکسیس بر ، ساخت ها اثر دارد ، در جامعه شناسی سیاسی کارل مارکس شناخت روابط میان قدرت سیاسی و نیروهای اجتماعی می تواند مدخل ورودی برای شناخت مسائل سیاسی از جامعه باشد ، از طرفی بنیان اندیشه زیربنا و روبنای کارل مارکس را باید در تقابل بین نیروهای اجتماعی ،وقدرت سیاسی دانست . وی تبیین می کند که ایدئولوژی های سیاسی خروجی منافع مادی طبقات اجتماعی یک جامعه می باشند .

4- دو تعبیر از رابطه ی میان دولت و طبقات اجتماعی در اندیشه کارل مارکس

4-1) تعبیر ابزارانگارانه در این نگاه اعتقاد بر این است دولت ابزار تسلط طبقه فرادست و مسئول حفظ منابع و منافع طبقه فرادست است ، وی اعتقاد دارد دولت و حاکمیت برخواسته از قدرت اقتصادی و اجتماعی طبقه فرادست جامعه است ، مارکس اعتقاد داشت قدرت سیاسی مبنای اقتصادی دارد و از این تعبیر می توان برداشت کرد که این طبقه ی فرادست اقتصادی است که سرنوشت سیاسی یک جامعه را رقم می زند .

4-2) تعبیر استقلال نسبی در این تعبیر که به آرای اولیه مارکس نزدیک است او اعتقاد دارد دولت ها لزوما در ادوار تاریخی قدرت خودشان را از نهاد های اقتصادی بدست نیاورده اند با نگاه به دو کتاب (( نقد فلسفه حق هگل )) و (( هجدهم برومر لوئی بناپارت )) که از نوشته های سالهای نخست مارکس می باشد به خوبی می توان به مفهوم استقلال نسبی پی برد ، مارکس با نقد مفهوم (( مصلحت مطلقا عام و کلی دولت )) در اندیشه ی هگل اعتقاد دارد این منازعه و درگیری حل نشدنی است وی در کتاب (( هجدهم برومر )) با نقد شیوه تمرکز قدرت در حکومت لوئی بناپارت آن را زائدی انگل گونه در یک جامعه مدنی تلقی می کند .

باید اشاره کرد که تمام مارکسیست ها بعدها از تعبیر ابزارانگارانه مارکس استفاده کرده اند و از آن به عنوان جریان غالب فکری این جریان باید یاد کرد . اما کارل مارکس در نهایت اعتقاد داشت که قدرت یک دولت از بستر و ساختار اجتماعی یک جامعه برمی خیزد .

5- مجاری پیوند دولت و طبقات اجتماعی در اندیشه کارل مارکس

در اندیشه مارکسیستی از سه رویکرد به این مساله توجه شده است ، پیوند شخصی ، ساختاری و سیاسی که در ادامه به اختصار به آنها می پردازیم :

5-1) پیوند شخصی در اینجا مارکسیست ها به پایگاه اجتماعی افراد در شناخت ماهیت دولت توجه می کنند آنها استدلال می کنند زمینه های آموزشی ، فرهنگی و خانوادگی مشترک میان افراد دارای قدرت در یک نظام سیاسی گرایش و سوگیری آن طبقه حاکم در جامعه را نشان می دهد .

5-2) پیوند ساختاری این گروه از مارکسیستها اعتقاد دارند محدودیت هایی که در ساختار نظام های اجتماعی وجود دارد ماهیت طبقه حاکم و دولت را تعیین می کند .در این جریان به صورت بندی اجتماعی توجه می گردد و به مساله پراکسیس توجه نمی گردد و در اصل بر پایه ی کلی گویی شکل گرفته است و مبحثی نافرجام تلقی می گردد .

5-3) پیوند سیاسی مشخصا اعتقاد بر این است که طبقه حاکم بر جامعه از مهمترین و پرقدرت ترین نیروهای اجتماعی جامعه شکل گرفته است . در این تحلیل این گونه مطرح می شود که منافع خصوصی یک گروه خاص تحت عنوان منافع ملی ترویج و قلمداد می گردد . در این جریان اعتقاد براین است گروه فشار با تسلط بر ابزار تولید ، دستمزد و غیره می توان کنترل مسائل مختلف جامعه را بر عهده بگیرد که به زعم بسیاری پیوند سیاسی کم اشکال ترین تحلیل جامعه با رویکرد مارکسیستی در شناخت پیوند ، دولت و طبقات اجتماعی است .

6- تحلیل مارکسیستی از دولت و طبقات اجتماعی در آراء سایر متفکرین

6-1) رالف میلیبند وی اشاره می کند که دولت یک شئی نیست و در حقیقت عینیت ندارد ( شاید در تقابل با مساله الیناسیون در کار مارکس آن را به کار می گیرد ) او همچنین اعتقاد دارد در جوامع نیروی مسلطی وجود دارد که وسایل و ابزار تولید را در اختیار دارد و با نهادهای نظامی و احزاب دارای رابطه ی بسیار قوی می باشد . و او در نهایت به این نکته اشاره می کند که تعداد نمایندگان این طبقات در قدرت بسیار بیشتر از سایر طبقات اجتماعی موجود در یک جامعه است وی دولت ها را حافظ منافع طبقه مسلط می داند .

6-2) نیکولانس پولانزاس وی استدلال می کرد عملکرد یک دولت هیچ ارتباطی با طبقه اجتماعی که دولتمردان از آن برخاسته اند ندارد و باید به عوامل ساختی که در تداوم سرمایه داری در جامعه کمک می کند توجه کرد از نظر پولانزاس یونانی تبار ، دولت در میان ساختار های طبقاتی یک جامعه وجود دارد و موجب تداوم آنها می گردد و این قدرت را از ساخت های اقتصادی کسب می نماید در اندیشه پولانزاس دولت هم محل سلطه طبقاتی است و هم محل نزاع طبقاتش است .

6-3) کلاوس اوفه او بر خلاف میلیبند و پولانزاس اعتقاد داشت که سیاست های موجود در ساخت سیاسی یک جامعه لزوما حاصل نفوذ طبقه مسلط یک جامعه نیست . در حقیقت وی اشاره می کند دولت ها منافع هر طبقه را تامین می کنند که بتوانند به واسطه ی آنها بر استثمار و ارزش اضافی دست یابند در حقیقت دولت دست به گزینش منافع ، برای رسیدن به مقاصد خودش می کند ، وی از چهار بخش مهم در جامعه ی سرمایه داری یاد می کند ، بخش خصوصی که رقابت می کند ، بخش خصوصی انحصاری ، بخش کارگری و در نهایت دولت ، وی اعتقاد دارد وظیفه ی دولت کنترل فرایند انباشت سرمایه و تامین منافع بخش های خصوصی و انحصاری است و باید نقش یک داور بی طرف را اعمال نماید ولی در حقیقت دست به گزینش می زند که کدام بخش را بیشتر مورد توجه قرار دهد .

منابع :

  • جامعه شناسی سیاسی / حسین بشیریه
  • نظریه های جامعه شناسی معاصر / جورج ریتزر
  • جامعه شناسی سیاسی چیست ؟ / الیزابت کلمنز
  • جامعه شناسی سیاسی / رابرت دوز ، مارتین‌ لیپست
  • سیاست ، جامعه‌شناسی و نظریه اجتماعی / آنتونی گیدنز

آخرین مقالات

error: Content is protected !!