محمد نجاری
1- بررسی کوتاه از زمانه ، تولد و مرگ فارابی :
نخست – ابونصر فارابی بیش از دویست سال پس از فروپاشی پادشاهی ایرانشهری ساسانیان توسط تازیان عرب ، در تاریخ اندیشه فلسفی – سیاسی ایران برآمده است . عصری که باید گفت ایرانیان از اندیشه ایرانشهری خود دور شده بودند و کوشش های مبارزین ، میهن پرستان و اندیشمندان آن دوره برای بازگشت به دوران پرشکوه سیاسی گذشته راهی به جایی نمی برد و هنوز هم اندرخم جهالت فکری سیاسیون ایدئولوژیک اندیش وابسته است و همین جریان سیاسی سبب گردید تا ایرانیان از سرمایه اجتماعی و فرهنگی خود دور بمانند .
دوم – ابونصر فارابی از سوی هم عصر با امام دوازدهم شیعیان جریان اصلی در مقابل با اندیشه سیاسی – اجتماعی اهل سنت بوده و آنچه وی در فلسفه سیاسی ، برای اداره جامعه درباره ی مرجعیت معنوی و ریاست دنیوی مطرح می کند کاربرد اساسی در دنیای اسلام به ویژه اندیشه سیاسی شیعیان در غیاب امام معصوم پیدا می کند .
سوم – ابونصر فارابی از سویی دیگر در سرآغاز عصر افول حکومت اسلامی می زیسته که جهان اسلام از عصر طلایی خود فاصله گرفته بود ، 26 سال قبل از تولد فارابی یعنی در سال 232 ه.ق متوکل عباسی به قدرت رسید و چهارده سال بر طبل فقه و سنت کوبید و آب را با شمشیر و زندان روانه مزرعه خشکیده سنت – شریعت تازیان کرد متوکل آغازگر مجدد سنت گرایی و متوقف کنند رونق علمی و نهضت ترجمه در جهان اسلام (عصر عباسی) بوده است .
فارابی متولد سال 258 ه.ق در فاراب ماورالنهر است نام اصلی وی محمد بن محمد بن طرخان است . پدر وی از سرداران سپاه و دارای منسب دولتی و حکومتی بوده است . همین مساله سبب شد برای فرزند خود معلمین و آموزگاران خوبی برگزید وی ابتدا به فراگیری علوم دینی و لغوی پرداخت و برخی از مورخین گفته اند وی به چندین زبان از جمله زبان های عربی ، فارسی ، ترکی وبرخی از لهجه های آسیایی میانه مسلط بوده است . وی پس از جوانی به فلسفه رو می آورد و بر خلاف اکثر اندیشمندان اسلامی زمانه خود به پزشکی علاقه ای نشان نداد و در همین دوران مدتی در فاراب در مسند قضاوت بود و پس از این دوران بود که فاراب را به مقصد بغداد مرکز علم در جهان اسلام ترک می کند . وی در بغداد ابتدا نزد ابوبشرمتی بن یونس مسیحی به آموختن فن منطق می پردازد و در این حوزه به درجات علمی بزرگی دست می یابد و به آموزش در این حوزه می پردازد که نتیجه این آموزش تربیت فیلسوف بزرگی به نام یحیی بن عدی مسیحی می گردد . فارابی فلسفه را نزد یوحنا بن حیلان فیلسوف مسیحی مسلک در بغداد می آموزد ، حیلان از پیروان مکتب فلسفی – یونانی اسکندریه بود مکتبی که علرغم فشار حکام زمانه ( تازی – سنی ) به توسعه و رشد خود ادامه داده و تا انطاکیه و حران اثرات علمی خود را بر جای گذاشت ، فارابی به علت زیست در خانواده ی سیاسی از هوش سیاسی خوبی برخوردار بود وی زمانی که در بغداد بود متوجه ضعف حکومت وقت یعنی عباسیان گردید و به یک باره تصمیم گرفت به دربار سیف الدوله حمدانی به تعبیر برخی مورخین حاکم شیعه مسلک بپیوندد وی حتی حمدانی را در لشکرکشی به دمشق همراهی کرد ، و سالها در کنار حمدانی زیست و در سال 339ه.ق در سن تقریبا 80 سالگی از دنیا رفت هرچند که گروهی اعتقاد دارند وی به قتل رسیده است .
2- خاستگاه اندیشه و دستگاه نظری اندیشه فارابی :
وی پس از ابویوسف کندی دومین فیلسوف برجسته مشایی است ، فارابی اولین فیلسوف در اسلام است که علوم را طبقه بندی کرده و این الگو را وی از ارسطو گرفته است از این حیث وی را معلم دوم ( ثانی ) و ارسطو را معلم نخست ( اول ) می نامند ، فارابی را می توان به جرات بزرگترین وارث و شارح آثار ارسطو در جهان اسلام دانست و بنیان گذار منطق اسلامی ، وی با نوشتن شرح بر کتاب منطق ارسطو و تفسیر کتاب متافیزیک ارسطو نام خود را جاودانه کرده است . فارابی اهل موسیقی بوده و روحیه صوفی گری وی درکتاب فصوص الحکم کاملا مشهود است و از علمای نظری برجسته عرصه موسیقی زمانه ی خودش بوده است ، او از موسسان فلسفه اسلامی یا بهتر است بگویم فلسفه ی سیاسی در اسلام است . فارابی با تاثیر از فلسفه ی یونانی مکتب اسکندریه و با پرداختن و بازخوانی آراء افلاطون و نو افلاطونی ها آثار بزرگی را در فلسفه سیاسی اسلامی خلق کرده است . از مهمترین آثار فارابی در علم سیاست و فلسفه سیاسی می توان به کتاب های سیاست مدینه و تحصیل السعاده و آراء اهل مدینه فاضله و فصول مدنی اشاره کرد . در میان آثار فارابی کتابی وجود دارد به نام الجمع بین رای الحکمین که برداشت غلطی شده بود از کتاب اثولوجیا (تاسوعات فلوطین) فلوطین که به اشتباه به ارسطو منسوب شده بود اگر بخواهیم اندیشه فارابی و خاستگاه اندیشه وی را به اختصار بیان کنیم باید اینگونه اشاره کرد : آمیزه ای از اندیشه های فلسفی افلاطون و برخی از اندیشه های ارسطو و فلوطین که فارابی با بازخوانی منطق و فلسفه یونانی – مسیحی اسکندریه و تطبیق آن با اسلام و شرایط سیاسی حاکم بر زمانه خود آن را پایه ریزی و بنیان نهاده است .
3- نظام فکری و فلسفه سیاسی فارابی :
فارابی متاثر از فلاسفه ی بزرگ یونان افلاطون و ارسطو و بی آنکه بداند فلوطین ساختار اندیشه و فلسفه سیاسی خود را بنیان می نهد فارابی سیاست یا به عبارتی دیگر وظیفه علم سیاست را این گونه می شمارد : سیاست دانش بررسی و تحلیل انواع رفتارهای ارادی و صفت هایی می داند که منشاء آن کارها و رفتارهاست و چگونه بودن و چگونه باید بودن این رفتار ها و صفت ها را از اهداف اصلی سیاست دانسته و معتقد است این چگونه بودن و باید بودن ها باید جامعه را به سعادت ختم کند . از این تعریف یا از این برداشت از اندیشه سیاسی فارابی می توان برداشت کرد که فارابی ساختار اندیشه سیاسی اش و فلسفه سیاسی اش این جهانی است یعنی رفتارها و صفاتی که تحقق آن در سیر نیکی و در پرتو رهبری با صفات نیک امکان پذیر می باشد و اعتقاد دارد رهبری یا ریاست کردن بدون دانستن فن شهریاری یا فن سیاست امکان پذیر نیست . در اندیشه فارابی برای رهبر یا رئیس اول چهار فضیلت اساسی را می توان برشمرد که البته در اینجا وی به شدت متاثر از ارسطو است :
1) فضیلت نظری – آگاهی از منطق ، الهیات ، ریاضیات و طبیعیات
2) فضیلت فکری – بکارگیری اراده برای اعمال قوانین درست
3) فضیلت خلقی – که سجایایی اخلاقی و ادراکی را شامل می شود
4) فضیلت عملی – اجرای عملی یافته های نظری در میان افراد و جامعه
می توان به اجمال از این 4 فضیلت به عنوان چهار اصل ویژگی رهبر جامعه مدنظر فارابی نام برد که پیش تر اشاره شد متاثر از ارسطو است .
4- مدینه فاضله در نظر فارابی :
برای رسیدن به مدینه فاضله ، فارابی سه شرط اصلی را مطرح می کند و باور دارد که اگر این سه شرط محقق نگردد رسیدن به مدینه فاضله میسر نیست .
1) هدف اصلی در این جامعه رسیدن به سعادت باشد
2) همیاری و همکاری بین اجزاء و افراد جامعه جاری باشد
3) همه ی افراد جامعه باید تابع دستورات رئیس جامعه باشند
بر اساس ویژگی سوم بسیار اعتقاد دارند فارابی در دام حکومت خودکامه افتاده است و گروهی اعتقاد دارند ویژگی های 12 گانه ای که وی برای رئیس می شمارد وی را از این اتهام دور می کند ، رئیس این جامعه باید 12 ویژگی یا شرایط اصلی را در رفتار و شخصیت خود دانسته باشد که در زیر به اختصار بر می شماریم :
1) تندرستی
2) قوه فهم
3) حافظه قوی
4) زیرکی
5) بیان قوی
6) علاقه به دانش
7) تعادل در خوردن و لذت
8) راستگویی
9) بزرگ منشی
10) دوری از پول و مادیات
11) دادگری
12) شجاعت و تلاش
وی این ویژگی ها را در کتاب آراء اهل مدینه الفاضله برمی شمارد اما وی در اواخر عمر در کتاب فصول المدنی این 12 ویژگی را به 6 ویژگی کاهش می دهد آنچه که می توان گفت این است فارابی می داند پیدا کردن این 12 فضیلت برای انسان و در یک فرد امکان پذیر نیست بلکه می توان آن را در پیامبر یا حکیم تنها دید اما 6 فضیلت مد نظر فارابی به قرار زیر است :
1) حکمت
2) عقل
3) نیروی اقناع
4) حافظه قوی
5) قدرت هدایت مردم
6) توانایی جنگیدن و تندرستی
اما فارابی باز می داند که تمام این شروط غیر ممکن است وی در طراحی اداره جامعه 4 حالت را برمی شمارد که اگر یکی نشد از حالت دیگر بتوان بهره گرفت :
1) رئیس کمال – دارای هر 12 ویژگی مد نظر فارابی است که فرقی با پیامبر و امامان شیعه یا حکیمان ندارد . ( به اصطلاح نبوت )
2) رئیس راستین – دارای هر شش صفت مد نظر فارابی است .
3) ریاست حکما – حکومت به وسیله جمعی از حکما و بزرگان اداره می گردد .
4) حاکم شرع – یک نفر که بر شریعت و سنت آگاه است و برخی از ویژگی های حالت دوم را داراست حاکم می گردد .
5- مدینه جاهلیه در نظر فارابی :
در بررسی آراء فارابی می توان برداشت کرد که نظر وی درباره ی مدینه جاهلیه با حقیقت زندگی وی و زمانه اش بسیار نزدیک باشد وی شش نوع جامعه و حکومت فاسد یا جاهلیه را بر می شمارد وی در اینجا بسیار متاثر از آراء افلاطون است که در ادامه به آنها اشاره می نماییم :
1) مدینه ضروریه – جامعه ای که افرادش دنبال ضروریات زندگی مانند خوردن ، آشامیدن ، پوشیدن و آسایش باشند و برای رسیدن به این اهداف حاکم و افراد اجتماع یکدیگر را یاری می کنند
2) مدینه نذاله ( جامعه فرومایگان ) – که افراد جامعه دنبال مال اندوزی و کسب ضروریات زندگی بیش از نیاز باشند و حاکم این جامعه افراد اجتماع را در کسب مال اندوزی کمک می کند
3) مدینه خست و شقاوت ( جامعه پستی و بدبختی ) -افراد جامعه عمر خود را به خوشگذرانی و به عبارتی انواع هرزگی سپری می کنند آنها دنبال کاری می روند که برایشان لذت داشته باشد
4) مدینه کرامت – که هدف حاکمان آن کسب احترام و اعتبار است ، این اعتبار می تواند از طریق فضایل اخلاقی باشد یا کسب ثروت و قدرت و تسلط بر سایر ملل و مردمان آنها ، که از نظر فارابی مدینه کرامت بهترین حکومت در مدینه جاهلیه است
5) مدینه تغلب ( حکومت دیکتاتوری ) – بر دونوع است ، دیکتاتوری یک فرد و یارانش بر مردم و یک ملت و دیگری دیکتاتوری یک کشور بر کشور یا قوم های دیگر
6) مدینه جماعیه ( حکومت دموکراسی ) – در این حکومت رای و نظر مردمان بر زندگی و جامعه اثر دارد وی معتقد است این جامعه هم می تواند به مدینه فاضله ختم گردد و هم به مدینه جاهلیه
6- نقد و نظر کوتاه بر آراء فارابی :
در این بخش از این نوشتار کوشش دارم در 5 بخش کوتاه به بررسی و نقد آراء فارابی بپردازم و به مسائل مختلفی چون دوسویه انگاری آراء فارابی ، مساله عقل و وحی ، فقه و رشد خودکامگی ، خشونت و کمال مطلق و ریشه های روانی – زیستی فارابی در علاقه به خودکامگی به طور مختصر پرداخته شود و اینها صرفا پرسش ها و فرض های نگارنده است .
– دوسویه انگاری در اندیشه فارابی :
ابن عربی در کتاب فصوص به بررسی مفهوم انسان از دیدگاه فارابی می پردازد و می نویسد : (( فارابی انسان را به ظاهر و باطن ، آشکار و نهان تقسیم می کند اما ظاهرش همین جسم محسوس می باشد ولی باطن یا سر عبارت است از قوای روح و درون انسان )) با این توصیف از مفهوم انسان در آراء فارابی که ابن عربی برمی شمارد ، می توان این تلقی را کرد که فارابی انسان را به صورت ظاهری ، مادی و فانی و باطنی ، معنوی و جاودانه تقسیم می کند ، می توان برداشت کرد دوسویه انگاری در مفاهیم و در آراء فارابی وجود دارد ، مثلا فارابی از چگونه بودن یا نبودن در سیاست ، از سعادت و غیر سعادت در جامعه ، از راستی و دروغ برای رئیس، عقل فعال و عقل منفعل برای رهبر ، از مدینه فاضله و مدینه جاهلیه برای فلسفه سیاسی و از خدا – جهان و انسان – آگاهی در متون خود استفاده می کند ، فارابی تمام تلاش خود را بکار می گیرد تا پیوندی بین این مفاهیم برقرار کند ، که به نظر نگارنده هرگز موفق به این امر نمی شود ، چرا که اساسا در اندیشه فارابی مفهوم نسبی گرایی البته نه به مفهوم امروزی آن وجود ندارد وی تمام تلاش خود را بکار گرفت که فلسفه یا عقل را با دین یا وحی پیوند دهد اما در این مسیر موفق نشد .
– مساله عقل و مطلق اندیشی در وحی :
فارابی دو نوع عقل را برمی شمارد عقل باالقوه یا فعال و عقل بالفعل یا منفعل ، وی اعتقاد دارد عقل فعال عقلی است که آدمیان در حالت عادی از دست یابی به آن عاجز هستند و این عقل تنها از طریق وحی و نبوت دست یافتنی و میسر است و از سویی عقل منفعل عقلی است که انسان از طریق تجربه زیستی خود به آن دست می یابد و عقل منفعل تنها به مدد عقل فعال می تواند رشد کند و در مسیر سعادت قرار گیرد ، عقل فعال چه نوع عقلی است ، پیش تر اشاره شد عقل مبتنی بر وحی ، پس می توان برداشت کرد که فارابی مسیر سعادت جامعه را تنها در پیروی از وحی یا دین تعریف می کرد ، و آنچه وی بنیان نهاد به نظر می رسد ، در شکل گیری پایه های نظری حکومت های به اصطلاح شیعه نقش داشته است و مساله حضور حاکم دینی مسلط به فقه در اداره جامعه می تواند برگرفته از آرای وی باشد ، همچنین در تقسیم بندی های وی از انواع حاکمیت ها ریشه های این تئوری را می توان به خوبی شناخت و به نظر نگارنده فارابی با توجه به عقل فعال و عقل منفعل اساسا به دام اندیشه حکومت مطلقه دینی مبتنی بر وحی می افتد و می توان اشاره کرد که فارابی در فلسفه سیاسی فارغ از اندیشه های اسلامی به حکومت دیکتاتوری آراء اش نزدیک است .
– فقه و رشد خودکامگی دینی :
فارابی در تقسیم بندی چهارگانه از شیوه حکومت داری عملا به زعم نگارنده به مسیری می رود که حضور فقه و فقها را در جامعه فراهم می کند از آنجایی که در اندیشه مسلمانان اهل سنت و شیعیان بعد از پیامبر اسلام دیگر پیامبری ظهور نخواهد کرد و با توجه نظر شیعیان و بعد از غیبت کبری امام دوازدهم شیعیان ، ارتباط مستقیم با امام معصوم هم در جامعه قطع می گردد و عملا در میان اهل سنت و شیعیان دیگر فرد به اصطلاح آگاه به عقل فعال در جامعه حضور ندارد ، تکلیف اداره جامعه در اندیشه فارابی چه می شود ؟
به تعبیری می خواهم بگویم که فارابی هم به نوعی درد دین و شریعت دارد و با احتیاط او هم به شریعت نویسی دچار گشته است . در آنجا که وی در حالت های 3و 4 حاکمیت صحبت از حاکمیت ریاست حکما و حاکم شرع می تواند عملا جامعه را به حکومت فقهی و فقها سپرده است . به نظر نگارنده سطور فارابی هم مانند امام محمد غزالی درد و دغدغه دین و حاکمیت شریعت بر جامعه را دارد و اگر مسیر و خوانش نوشته هایشان با یکدیگر فرق دارد اما نتیجه اندیشه های هر دو آنها حکومت و به تبع آن جامعه را به سمت خودکامگی دینی فقها می کشاند .
– برقراری مدینه فاضله و کمال مطلق به واسطه خشونت :
فارابی نیز مانند سایر متفکران یا بهتر است بگویم طراحان آرمانشهری هیچ گونه کج روی و ناسازگاری با مدینه ی فاضله اش را نمی پذیرد و آنها را علف های هرز ( نوابت ) می نامد . فارابی اعتقاد دارد افرادی که پایبند به اصول مدنی نیستند ، با حیوانات درنده فرقی ندارند و با آنها باید مانند حیوانات برخورد کرد ، آنها را باید به بردگی کشید ، و افراد زیان آور اجتماع را باید مانند حیوانات زیان آور قلمداد کرد و همان برخوردی را کرد که با حیوانات زیان آور می کنیم وی حتی اعتقاد دارد با فرزندان آنها باید آن کرد که با والدین آنها شده است این گرایش تند و خشن و این سخت گیری بی رحمانه آیا جاری شدن تفکر حذف و کشتار و انسانها نیست ؟
از سویی پرسش مهم تر ، معیار شناخت و شناسایی این انسانها در اندیشه فارابی از کجا برمی خیزد از فلسفه ای که وی از یونانیان به ارث برده یا از آموزه های دینی و اسلامی اش ؟
آیا این اندیشه این بهانه را به حکام نمی دهد که هر کسی به هر دلیلی در جامعه سرناسازگاری یا مخالفت یا اعتراض برداشت با خشونت حذف گردد ؟ نگارنده این سطور اعتقاد دارد معیار شناخت در اندیشه فارابی برای معترضان مخالف با اندیشه حاکم و رهبر است که اساسا دلیل بر درست بودن اندیشه رهبر جامعه فارابی نیست و این مساله عامل شکل گیری حکومت کشتار می گردد .
– ریشه روانی – زیستی فارابی به خودکامگی :
همانطور که می دانیم فارابی در خانواده ی با رویکرد نظامی و سیاسی رشد کرد و عملا از کودکی با اقتدار و قدرت گرایی آشنا بوده است و خودش نیز مدتی در جوانی به مقام قضاوت دست یافته است ، و از سویی پاسخ به این پرسش که چرا وی به رشته ی پزشکی علاقه نشان نداده است می تواند به نظر ما کمک کند به زعم نگارنده این سطور می توان گفت عدم علاقه ی فارابی به پزشکی بر می گردد به وجوه اجتماعی این دانش و شغل ، اگر وی در این دانش تبحر پیدا می کرد باید در کنار مردم می زیست فارابی فرد باهوشی است و قطعا از فراگیری علم پزشکی هراسی نداشته و از جهتی باید توجه کرد که چرا فارابی به حکومت حمدانی پیوسته است . باید اشاره کرد این نشانه علاقه مندی و تجربه زندگی وی در کنار صاحبان قدرت است پیوستن وی به حکومت حمدانی نشانه علاقه وی به زندگی در کنار خودکامگان است نه مردم ، و این که وی را نزدیک به آرای سیاسی حمدانی می دانند به نظر من نگاهی سطحی به فارابی است .
منابع :
1) علم و تمدن در اسلام / دکتر سید حسین نصر
2) آرمانشهر در اندیشه ایرانی / حجت الله اصیل
3) زوال اندیشه سیاسی در ایران / دکتر سید جواد طباطبایی
4) انسان در اسلام و مکاتب غربی / دکتر علی اصغر حلبی
5) تاریخ اندیشه سیاسی در ایران و اسلام / دکتر کمال پولادی
6) اندیشه های سیاسی در اسلام و ایران / دکتر حاتم قادری
7) نهادها و اندیشه های سیاسی در ایران و اسلام / دکتر حمید عنایت
8) ما چگونه ما شدیم / دکتر صادق زیبا کلام
9) سیاست مدینه / ابونصر فارابی – ترجمه جعفر سجادی