مکتب بیرمنگام و جامعه شناسی فرهنگی
1- درباره ی اندیشه استوارت هال
او در سال 1932 میلادی در جامائیکا از سرزمین های مستعمره ی بریتانیا به دنیا آمد و در سال 2014 در لندن چشم از جهان فروبست ، استوارت هال را باید جامعه شناسی فرهنگی با گرایش های مارکسیستی نام نهاد .او از بنیانگذاران مدرسه مطالعات فرهنگی بیرمنگام است به طور خلاصه باید گفت هدف استوارت هال و همکارانش ( هارگات و ویلیامز ) توسعه و رشد تعریف فرهنگ از سطح تعاریف کلاسیک آن به سطح وسیع زندگی روزمره انسان و جامعه بود ، اندیشه استوارت هال در زمانه ی پس از جنگ جهانی دوم رشد کرد ، دورانی که اندیشه مارکسیستی از مهم ترین نظریه های مطرح اجتماعی بود که در سرتاسر جهان و اروپا نفوذ کرده بود . اندیشه های مارکسیستی در عین حال که تلاش می کرد به تحلیل جامعه و ارائه راهکاری برای زیست بهتر بشر ارائه کند به همان نسبت این اندیشه رو به زوال بود و اقتدار علمی و اجتماعی خود را از دست می داد و سرمایه داری کماکان یکه تاز زندگی انسان بود و در گوشه ی جهان در حال رشد بود ، و آنجا آمریکا بود . اما دو متفکر برجسته ی اروپایی یورگن هابرماس و استوارت هال تلاش کردند اندیشه مارکسیستی را از این جریان زوال نجات دهند . هر یک از آنها از دیدگاه خاصی در این زمینه تلاش کردند هابرماس را باید وام دار ایده آلیسم آلمانی دانست و استوارت هال را باید متاثر از نظریه فرهنگی بیرمنگام و جامعه شناسی فرهنگی که خودش خالق آن بود دانست .
2- رویکرد مکتب بیرمنگام به فرهنگ چیست و چه تعریفی از آن بیان می کند
2-1- استوارت هال و همکارانش دیدگاه فرهنگی خودشان را در تقابل با دو جریان مهم رشد دادند یکی جریان فکری متعلق به نخبگان که فرهنگ را محدود در ادبیات ، هنر و موسیقی فاخر می دیدند از طرفی در مقابل جریان مارکسیستی ، که فرهنگ را با منشا اقتصادی تحلیل می کردند .
2-2- استوارت هال و همکارانش در مکتب بیرمنگام در مقابل دیدگاه نخبگان این نظر را ارائه کردند که فرهنگ علاوه بر جنبه های والا باید در نزد زندگی توده ی مردم هم مورد بررسی قرار گیرد باید فرهنگ را در میان مجلات ، تلویزیون ، موسیقی و سایر مفاهیم که مد نظر توده مردم هست مورد نقد و بررسی قرار بگیرد . آنها تلاش می کنند به مفهوم فرهنگ به چیزی فراتر و عمومی تر دست یابند و فرهنگ را از موزه ها ، گالری ها و آثار ادبی برجسته تر تعریف می کنند ، آنها فرهنگ را به مفهوم زبان ، معنا و تفسیر امور اجتماعی زندگی معنی می کنند ، در این مکتب کوشش شد تا فرهنگ را از تعاریف هنری و ادبی به سوی تعریف مردم شناختی سوق دهد مفهومی که اعتقاد دارد معانی و تعاریف به شکل اجتماعی ساخته شده اند و در بستر تاریخ در زندگی بشر منتقل شده اند می توان گفت که مکتب فرهنگی بیرمنگام متاثر از اندیشه های نشانه شناسانه رولان بارت و اومبرتو اکو است اما آنها از مفاهیم نشانه شناسانه هم در تعریف و توصیف فرهنگ فراتر رفته اند .
3- مطالعه ی رسانه از منظر استوارت هال
وی رسانه را در سه سطح قابل مطالعه می داند :
نخست ، مطالعه رسانه براساس معانی که مد نظر تولید کنند است که می توان از آنها به عنوان کدهای فرهنگی نام برد ، دوگانه های چون سالم – بیمار / اخلاقی – فاسد / اکثریت – اقلیت و غیره که در اینجا ما شاهد شیوه ها و روش های دسته بندی افراد و گروه هایی هستیم که در حقیقت توسط رسانه انجام می گردد .
دوم ، رسانه ها انسان ها را بر اساس مفاهیم و مقوله های هویتی دسته بندی می کنند و در مفاهیم دوگانه کلی تری شکل دهی می کنند مانند هم جنس خواه – ناهمجنس خواه / فرادست – فرودست / غربی – شرقی و غیره در حقیقت رسانه مدام به نابرابری های اجتماعی اشاره و تاکید می کند و تلاش می گردد به آنها مشروعیت داده شود .
سوم ، مطالعه مصرف کنندگان رسانه ها سومین نکته در اندیشه استوارت هال می باشد او اعتقاد دارد مصرف کنندگان ، متون تولیدی رسانه ها را به شکل مستقل تفسیر و تحلیل می کنند که اکثر موارد مغایر معنی اصلی مد نظر تولید کننده آنها است. در حقیقت استوارت هال می خواهد بگوید رسانه هم محل سلطه بر مردم است و هم محل مقاومت، از طرفی این باور وجود دارد، مردمی که با آن روبرو می گردند آیا مقاومت یا پذیرش را آگاهانه پذیرفته اند که این نکته اجتماعی محل اختلاف در اندیشه او است .
4- گاهی کوتاه به کتاب پلیسی کردن بحران
کیف ربایی ، دولت ، قانون و نظم
این کتاب حاصل کار جمعی استوارت هال و همکارانش است در تقابل با گرایش های سرکوب گرایانه دولت بریتانیا در اوایل دهه ی 1970 میلادی که به خوبی می توان مارکسیسم فرهنگی را در این اندیشه مشاهده کرد این کتاب نمی خواهد مساله کیف ربایی را بی اهمیت جلوه دهد بلکه می خواهد بگوید چرا رسانه ها و حکومت تلاش می کردند مساله کیف ربایی را تبدیل به یک بحران ملی کنند آنها اعتقاد داشتند علت رشد کیف ربایی چرا از سویی رسانه ها و حکومت واکاوی نمی گردد . آنها در این کتاب به این جمع بندی رسیدند که توجه بیش از اندازه رسانه و حکومت به مساله کیف ربایی و تبدیل آن به عنوان یک بحران ملی برای سرپوش گذاشتن به دو مساله اصلی بود که در جامعه ی بریتانیا وجود داشته است :
اول ، پنهان کردن سرچشمه های اصلی بحران
دوم ، چرخش حکومت بریتانیا در نحوه ی زمامداری
استوارت هال و همکارانش ادعا می کردند که تبدیل کردن کیف ربایی به یک پدیده و بحران ملی تلاشی بود برای تغییر جهت افکار به سوی مخاطرات اجتماعی ، آنها علت کیف ربایی را در اختلال ها و ناکامی های فردی تقلیل می دادند بدون آنکه بگویند نظام های آموزشی ، اقتصادی و خانوادگی نتوانسته اند به خوبی کارکرد و نظارت بر افراد را اعمال نمایند آنها از کیف رباها “دیوهای اجتماعی” ساختند که در مقابل ارزش های اجتماعی ، نظم و فرهنگ بریتانیایی ایستاده اند آنها اعتقاد داشتند دولت به واسطه ی مبارزه با کیف رباها به خوبی توانست با مخالفان خودش و گروه های مخالفت رفتارهای قهر آمیز داشته باشد و این بهانه ی سرکوب شد .
منابع:
کشاکش آراء در جامعه شناسی / سیدمن
معنا ، فرهنگ و زندگی اجتماعی (بخش مقدمه ) / استوارت هال