نشر کی نواز
محمد نجاری
نشر کی نواز
محمد نجاری

جامعه شناسی سیاسی در غرب

1) مقدمه ی برای جامعه شناسی سیاسی :

اگر موضوع جامعه شناسی سیاسی را به طور عام بررسی و تحلیل روابط میان قدرت و نیروهای اجتماعی بدانیم آنگاه باید دو مفهوم اصلی قدرت و نیروهای اجتماعی را از هم متمایز کنیم . قدرت مفهومی است که در جهان مدرن در حکومت ها و دولت ها تجلی سیاسی پیدا کرده است از سوی قدرت را باید دستگاه سیاسی دانست که در یک محدوده ی جغرافیایی تلاش می کند تا از قدرت به صورت انحصاری به شکل درست استفاده نماید اما آیا قدرت به شکل درست و در راستای اهداف جامعه بکار گرفته میشود ؟ که این مورد موضوع این گفتار نیست . 

دولت را می توان در چهاردسته کلی تقسیم بندی کرد :

1-1) دولت های زورمند

1-2) دولت های مذهبی و ایدئولوژیک

1-3) دولت های رفاه

1-4) دولت های مبتنی بر نظام سرمایه داری

اگر هر یک از این نظام ها توانایی نظارت خود را بر نیروهای اجتماعی و سایر ارکان جامعه از دست بدهند از آنها به عنوان نظام های سیاسی ناپایدار نام میبریم ، از سویی نیروهای اجتماعی موجود در یک جامعه را باید مجموعه ای از افراد در یک نظام اجتماعی مشخص تلقی کرد که بنا بر اندیشه حاکم در آن نظام یا سازمان اجتماعی ، نسبت به قدرت حاکم واکنش نشان می دهد هرچقدر بیشتردر نظام حاکم و نظام های اجتماعی روابط مسالمت آمیزی برقرار باشد و اهداف مشترکی وجود داشته باشد می توان شاهد حکومت یک دست و مقتدری باشیم .

2) فلسفه ی سیاسی و جامعه شناسی سیاسی :

فلسفه را باید کمی با احتیاط بنیان تمام علوم انسانی و اجتماعی تلقی کرد و از فلسفه سیاسی به عنوان یکی از گرایش های مهم در تاریخ اندیشه های فلسفه ی سیاسی یاد کرد و آن را از اصلی ترین ریشه های جامعه شناسی سیاسی قلمداد نمود . فیلسوفان مهمی چون افلاطون و ارسطو با توجه به دگرگونی های سیاسی زمانه ی خودشان آغازگر این اندیشه بوده اند و این جریان در تاریخ ادامه پیدا کرد ولی در عصر روشنگری و توجه اندیشمندان غربی مانند هابز ، ماکیاولی تا جان لاک و روسو که توانستند به این اندیشه ها رویکردی میان رشته ای و اجتماعی بدهند و از آن به عنوان شناخت اجتماع استفاده نمایند . همچنین می توان عصر روشنگری را مدخل ورود نگاه جامعه شناختی به مباحث حوزه ی علم سیاست دانست و شاید بتوان گفت که در عصر روشنگری ، انسان سوژه اصلی در جامعه شده است  . ( البته باید اینجا اشاره کنم فلسفه و فلسفه سیاسی پیش از یونان در ایران و ایرانشهر بوده که در مبحث دیگری به دان می پردازیم )

3) جامعه شناسی سیاسی موضوع و تعریف آن :

برای دست یابی به تعریف جامع و دقیق از جامعه شناسی سیاسی با مشخص کردن موضوع این علم باید به نکاتی در این باره اشاره نمود و به درک بهتر این مفهوم پرداخت :

3-1) بررسی روابط میان دولت ها ، قدرت های سیاسی با قدرت های اجتماعی و گروه های اجتماعی در جامعه

3-2) بررسی جایگاه دولت ها در ساختار یک جامعه و نهاد های موجود در آن اجتماع

3-3) تفکیک بین فلسفه سیاسی و جامعه شناسی سیاسی ، بدین مفهوم که در فلسفه سیاسی دیدگاه تجویزی به مسائل سیاست وجود دارد ولی در جامعه شناسی سیاسی دیدگاه تحلیلی به مسائل موجود شکل می گیرد .

3-4) تفکیک بین علم سیاست و جامعه شناسی سیاسی ، بدین مفهوم که در علم سیاست نگاه بیشتر از بالا به پایین وجود دارد ولی در جامعه شناسی سیاسی بیشتر نگاه از پایین به بالا معیار تحلیل این علم می باشد .  

با توجه به بیان چهار نکته فوق می توان جامعه شناسی سیاسی را این گونه تعریف کرد :

تحلیل روابط میان دولت های مدرن و گروه های اجتماعی مدرن و اثرات این گروه ها و نیروهای اجتماعی بر نهاد سیاست و قدرت در حقیقت بستر اجتماعی که سیاست و دولتها شکل می گیرند .

 4) سرچشمه های فکری و نحله های جامعه شناسی سیاسی :

درعلم جامعه شناسی سیاسی سه جریان اصلی وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره می کنیم :

4-1) اثبات گرایان :

ریشه این جریان فکری را باید در آرای سن سیمون و شاگردش اگوست کنت جستجو کرد در علم اثباتی اساس بررسی مبتنی بر مشاهده و شواعد عینی است و اگوست کنت با تلاش گسترده ای که در این زمینه کرد تحت عنوان فیزیک اجتماعی آن را مطرح نمود بعد از کنت در آمریکا رفتارگرایان سیاسی مانند جان برگس و آرتور بنتلی با نفی روش های تجویزی فلسفه سیاسی تلاش کردند تا به تحلیل رفتارهای سیاسی منشعب از جامعه دست یابند در ادامه پارسونز و پیروان اصالت کارکرد با نگاه مکانیکی و ارگانیکی به جامعه تلاش کردند تا به کشف روابط میان نظام اجتماعی و نظام سیاسی دست یابند .

4-2) ماترلیالیسم تاریخی ( دیالکتیک ) :

کارل مارکس را باید در جامعه شناسی سیاسی با ارائه مبحث مهم زیربنا و رو بنا دخیل دانست ، در حقیقت تحلیل دولت و جامعه را می توان در مفهوم زیربنا و روبنا و اثرات آنها بریکدیگر جای داد هر چند که پیروان کارل مارکس به جنبه های ایدئولوژیک و خودساخته ی خودشان از آرای مارکس پرداختند ولی اندیشه کارل مارکس یک علم اجتماعی مبتنی بر فاکتورهای تاریخی و روش دیالکتیک است ، مارکس تلاش کرد تا بین تمام مکانیسم های تولید و روابط تولید و اثر آن بر ساختار سیاست و نیروهای اجتماعی دست به تحلیل و تبیین بزند و به نظر می رسد که در این مهم گام مهمی نیز برداشته است .

4-3) علوم فرهنگی :

یا به عبارتی ایده آلیسم فلسفه آلمانی که متاثر از آرای ویلهلم دیلتای و فردریش ریکرت بوده و به روحانی یا فرهنگی بودن موضوعات علوم اجتماعی تاکید می کردند آنها برای پدیده های زندگی بشر به سه دسته بندی مهم دست زدند :

الف) پدیده های طبیعی که موضوع علوم طبیعی است .

ب) پدیده های روانی و فردی که موضوع علوم روانشناختی هستند .

ج) پدیده های روحانی مانند ادبیات ، فرهنگ ، زبان و تمام نهادهای اجتماعی که موضوع علوم روحانی یا فرهنگی می باشند .

در حقیقت آنها به پدیده های روحانی توجه می کردند ، آنها اعتقاد داشتند تمامی ذهنیت های بشری در جوامع تحت تاثیر مسائل فرهنگی به طور عام تجلی می یابند ماکس وبر با همین رویکرد به تحلیل جامعه ی زمانه ی خودش پرداخت وی اعتقاد داشت پدیده های سیاسی و اجتماعی دارای معنا و ارزش های ذهنی اند .

منابع :

  • جامعه شناسی سیاسی / حسین بشیریه
  • جامعه شناسی سیاسی چیست / الیزابت کلمنز
  • جامعه شناسی سیاسی / رابرت دوز، مارتین‌لیپست
  • سیاست، جامعه‌شناسی و نظریه اجتماعی / آنتونی گیدنز
  • سیاست و جامعه شناسی در تفکر ماکس وبر / آنتونی گیدنز

آخرین مقالات

error: Content is protected !!