1- کوتاه در باره ی یورگن هابرماس
هابرماس در 18 ژوئن 1929 میلادی در آلمان به دنیا آمد وی از دانشگاه ” بن ” مدرک دکترایش را اخذ کرد و از دانشگاه ” ماربورگ ” موفق به اخذ درجه شایستگی علمی شد وی در خانواده متوسط رشد و نمو پیدا کرده است یورگن هابرماس هنوز در قید حیات می باشد و در سال 1381 نیز سفری علمی به ایران داشته وی در ایران به نقد سکولار شدن جوامع پرداخته است
2- بنیان های اندیشه یورگن هابرماس
او را باید ادامه دهنده ی مارکسیسم غربی یا همان مکتب فرانکفورت دانست .فرانکفورتی ها متاثر از دو مفهوم (( شی ء شدگی )) مد نظر فلسفه گئورگ لوکاچ ( نه کارل مارکس ) و (( عقل ابزاری )) مارکس وبر بودند و به این وسیله به تبیین ، تشریح و البته انتقاد از جامعه ی مدرن پرداختند ، اما هابرماس خودش و تفکر جامعه شناختی اش را به آراء متفکرین مارکسیستی محدود نکرد وی از متفکران کلاسیکی چون دورکیم ، پارسونز و جورج هربرت مید در ارائه طرح و نظریه خودش بهره گرفت شاید بتوان گفت شالوده اصلی اندیشه یورگن هابرماس عقل گرایی باشد اما اساسا وی را باید در شناخت جامعه یا واحد تحلیل ، متعلق به گروهی از جامعه شناسان دانست که کنش را مبنای شناخت و تحلیل خود قرار می دهند .

3- عقل و عقل گرایی در اندیشه یورگن هابرماس
اگر عقل گرایی را در مفهوم وبری به عنوان مضمون اصلی تاریخ تلقی کنیم آن وقت می توان گفت هابرماس با تاثیر از ماکس وبر به تبیین آن می پردازد . هابرماس برای عقلانیت دو وجه قائل است : عقلانیت ابزاری و عقلانیت ارتباطی ، وی عقلانیت ارتباطی را به عنوان یک اصل قلمداد می کند و اعتقاد دارد این نوع از عقلانیت ظرفیتی دارد که انسان ها به واسطه آن می توانند رشد کنند ، عقلانیت ارتباطی در تقابل با عقلانیت ابزاری تلاش می کند تا از سلطه آن خارج گردد . برای شناخت عقلانیت مدنظر یورگن هابرماس باید مفاهیم عقلانیت دکارت ( عقل فردی ) ، عقلانیت مد نظر هگل ( عقل نوعی ) و عقل کانتی ( عقل استعلایی ) را از آن تفکیک کرد که البته مجال این گفتگو در اینجا نیست . عقل مد نظر یورگن هابرماس را باید شکلی از عقل اجتماعی ( عقل بین الاذهانی ) دانست ، او نظریه عقلانیت خودش را بر مبنای نظریه عام کنش ارتباطی بنیان نهاده است ، هسته ی اصلی تفکر و نظریه یورگن هابرماس براین معنی استوار است که انسان زندگی اش را بر مبنای ارتباط مرتبط با کنش و زبان پایه ریزی کرده است .
منابع:
1 ) نظریه های جامعه سناسی در دوران معاصر / ریتزر
2 ) کشاکش آراء در جامعه شناسی / سیدمن
4- عقلانیت ، کنش و زبان در اندیشه یورگن هابرماس
وی اینگونه استدلال می کند که کنش معطوف به هدف در افراد جامعه باید در یک ساختار اجتماعی سازماندهی گردد و بر این تعبیر از مفهوم همکنشی اجتماعی یاد می کند و عنصر اصلی این همکنشی ارتباطی بر اساس زبان شکل می گیرد و با کمی احتیاط باید اشاره کرد پایه استدلال عقلانی یورگن هابرماس همین کنش است . که در حقیقت فرایندی است برای رسیدن به تفاهم و عقلانیت است که ما را به این تفاهم سوق می دهد هابرماس می گوید شیوه های دموکراتیک اداره جامعه همین کنش های تفاهمی مبتنی بر عقلانیت است یورگن هابرماس در پی عقلانی کرد کنش ها است .

5- یورگن هابرماس و ماتریالیسم کارل مارکس
هابرماس تلاش می کند مفهوم ماتریالیسم مدنظر کارل مارکس را به روز یا به نوعی بازسازی کند نوع نگاه هابرماس به مارکس انتقادی نیست بلکه اصلاحی است یورگن هابرماس به جای مفهوم ( نیروهای تولید ) از واژه ( کار ) و به جای مفهوم ( روابط تولید ) از واژه ( همکنشی اجتماعی ) استفاده می کند .
هابرماس کار را رابطه ی بین انسان و طبیعت معنی می کند و همکنشی را رابطه ی بین انسان ها و بر اساس ارتباطات زبانی آنها را تعریف می کند او می گوید ( کار ) بر اساس کنش ابزاری و همکنشی مبتنی بر کنش ارتباطی ساخته شده است .
6- نگاهی کوتاه به آراء برخی از منتقدین اندیشه یورگن هابرماس
6-1) رابرت هولاب
این متفکر معتقد است که یورگن هابرماس با تاثیر از کارل ریموند پوپر به تبیین و بسط نظریه خودش پرداخته است . او می گوید هابرماس با بهره گیری از نظریه سه جهان پوپر که عقیده بر این است که ما در سه جهان زیست می کنیم شکل گرفته است .
6-1-1) جهان اشیاء
6-1-2) جهان اندیشه ها و تفکر
6-1-3) جهان ارزش ها و هنجارها
هولاب می گوید جهان ارزش ها و هنجارها به شیوه (( بین الاذهانی )) تعیین می گردد و با توجه به مباحث مطرح شده در آراء هابرماس بر کنش بین الاذهانی ، او اعتقاد دارد این نظریه کنش و حوزه عمومی چیزی جز اندیشه کارل ریموند پوپر نیست .
6-2) زیگمونت بومن
او نیز از منتقدین اندیشه های هابرماس است و به پارادوکس در نظریه (( کنش ارتباطی )) وی اشاره می کند او می گوید وقتی هابرماس به (( ارتباط کژدیسه )) اشاره می کند و آن را در مقابل (( ارتباط موفق )) قرار می دهد این پارادوکس شکل می گیرد . هابرماس می گوید ارتباط کژدیسه عامل سلطه سیاسی ، اجتماعی و انواع انحرافات و آسیب های اجتماعی است ، بومن می گوید معیار شناخت ارتباط کژدیسه از موفق چگونه است ؟ آیا مردم می توانند این تفاوت را درک کنند ؟ اگر این ارتباطات در جامعه نهادینه شده باشند در جامعه و مردم با آن جریان کژدیسه زیست مسالمت آمیز داشته باشند چطور می توان آن را اصلاح کرد ؟ متفکرین زیادی با اندیشه انتقادی مطرح شده توسط زیگمونت بومن موافق هستند .
6-3) جیمز . اف
این متفکر می گوید نظریه ی هابرماس از نظر اخلاقی شناخت گرا و از منظر ساختار و شکل مبتنی بر مشارکت است او اعتقاد دارد هابرماس این آراء را از روسو ، مارکس و هربرت مید گرفته و اساسا این اندیشه ها برخواسته از تفکر مستقل خودش نیست و از سویی دیگر باید گفت انتقاد اصلی جیمز . اف به هابرماس این است که وی به شکل روشمند دموکراسی را مورد مطالعه قرار نداده است و دموکراسی در سایه مفهوم مشروعیت مستتر شده است او اعتقاد دارد اگر آراء هابرماس را بپذیریم یک نکته ابهام بزرگ دیگر وجود دارد نحوه اجرای این تفکرات در جامعه چگونه است و چه راه حلی برای نهادینه کردن تفکر هابرماس در اجتماع وجود دارد .
منابع:
1- نقد ساختار اندیشه / جاوید – نجاری
2- کشاکش آراء در جامعه شناسی / سیدمن