مقدمه
صبح زود در کشتیسازی گدینیا، مه سنگین و سرمای جانفرسا فضا را پر کرده است. صدای وزش باد از میان اسکلههای فلزی با لرزش ماشینآلات عظیم در کارخانه ترکیب میشود. انعکاس نور کمرنگ خورشید روی بدنه ی کشتیها سایههای طولانی و متحرک روی زمین ایجاد میکند. کارگران، با لباسهای خاکآلود و دستانی زخمی از سالها کار سخت، گرد هم آمدهاند. نگاههایشان پر از خستگی، نگرانی و اما با امید همراه است. صدای گامها، زمزمههای پراکنده و نفسهای کوتاه، سکوت سنگین پیش از طوفان را برای مخاطب حسپذیر میکند. در همین بستر است که فیلم «پنجشنبه سیاه» (۲۰۱۱) ساختهی آنتونی کراوزه آغاز میگردد؛ این فیلم بازنمایی روزهای تاریک دسامبر ۱۹۷۰ است، هنگامی که اعتراض کارگران لهستانی به علت افزایش ناگهانی قیمتها با خشونت و سرکوب خونین دولت کمونیستی مواجه شد. کراوزه در این اثر میکوشد تماشاگر را نهتنها به دل رویدادهای حقیقی در لهستان ببرد، بلکه او را با وحشت، رنج و مقاومت مردمی که در جستجوی عدالت بودند شریک کند. فضای مهآلود کارخانه، مقدمهی است بر انفجاری از خشم و تراژدی که در این فیلم پیش چشم مخاطب قرار میگیرد.
چارچوب نظری رالف دارندورف و بازتاب آن در فیلم
اندیشه دارندورف در جامعه شناسی متاثر از مارکس و به تعبیری وی مارکسیست بوده است، وی معتقد است که در جامعه صنعتی مدرن، قدرت دیگر صرفاً بر مالکیت سرمایه تکیه ندارد بلکه قدرت واقعی در کنترل فرآیندها، جایگاه سازمانی و نهادها است. در جوامع مدرن طبقهی جدید از مدیران و فنسالاران، حتی بدون مالکیت مستقیم، جایگاه و منزلت بالایی پیدا میکنند و همین مساله تعارض اجتماعی را اجتنابناپذیر می نماید.
فیلم نظریه رالف دارندورف را به شکل واقعی و ملموس بازنمایی میکند، مقامات حزب کمونیست در لهستان، پشت میزهای پر از دستور، نیروهای امنیتی را آماده میکنند و با آرامش و قاطعیت، کنترل کارخانه و جریان اعتصاب را در دست می گیرند. این صحنهها نشان میدهند که قدرت دیگر صرفاً اقتصادی نیست و در جایگاه سازمانی، نهادها و توانایی اعمال تصمیمات ساختاری تمرکز یافته است.
لازم است در اینجا به تفاوت دیدگاه مارکس و دارندورف به صورت مختصر اشاره کنم، مارکس تضاد را ناشی از طبقات اقتصادی و مالکیت ابزار تولید میدانست، در حالیکه دارندورف آن را نتیجهی قدرت و اقتدار در همهی نهادهای اجتماعی تعریف می کند. از نگاه دارندورف، علت اینکه مارکس به آن تحلیل گستردهتر از تضاد نرسید، این بود که در زمان مارکس هنوز بسیاری از تحولات اجتماعی–سیاسی قرن بیستم مانند گسترش بوروکراسی، رشد دولتهای مدرن، ظهور اتحادیهها و نهادهای مدنی رخ نداده بود؛ بنابراین مارکس تضاد را فقط در سطح اقتصادی و طبقاتی میدید و نه در ساختارهای متنوع قدرت در جامعه.
روایت فیلم و چالش حکومت کمونیست لهستان با کارگران
کارگران تصمیم میگیرند علیه سیاست های دولت کمونیستی لهستان اعتصاب کنند. صحنهها با جزئیات دقیق و ملموس روایت میشوند، دستان زخمی و خاکآلودشان که روی ماشینآلات فشار میآورد، نگاههای پر از خشم و ناامیدی، صدای توقف دستگاهها، زمزمههای پراکنده و قدمهای مضطرب، همه با هم فضایی پرتنش و واقعی ایجاد میکنند. آنها مالک کارخانه نیستند، اما با توقف تولید تلاش میکنند کنترلی محدود بر روند تولید اعمال کنند. این همان نکتهی است که دارندورف در نظریهاش بر آن تأکید دارد، تضاد در جامعه صرفاً ناشی از اختلاف مالکیت اقتصادی نیست، بلکه به قدرت و کنترل در سازمانها و نهادها هم مرتبط است. کارگران ممکن است ابزار تولید را مالک نباشند، اما با اقدام جمعیشان، بهطور موقت بخشی از کنترل و تأثیر بر جریان کار را به دست میآورند و همین نشاندهنده وجود تضاد قدرت در جامعه صنعتی مدرن است. فیلم کشمکش میان کارگران و دولت کمونیستی را لحظه به لحظه نشان میدهد، تجمعها، تلاش برای حفظ کنترل بر تولید و واکنش خشونتآمیز پلیس و کشتار مردم برای حفظ حزب کمونیست. این تضاد نه تنها اقتصادی، بلکه سیاسی و سازمانی هم هست، که تصویری روشن از پیچیدگیها و تنشهای جامعه صنعتی مدرن ارائه میکند.
پدر خانواده و نظریه دارندورف
در میان کارگران، «پدری» دیده میشود؛ مردی میانسال، آرام و مهربان که نه مخالف حکومت است و نه فعال سیاسی. او بیطرف است، صرفاً انسانی است که میخواهد خانواده و شغل خود را حفظ کند و زندگی عادی خود را رشد و ادامه دهد. حضور او حس انسانیت به صحنهها میدهد و نمونهی ملموس از انسانی است که در مقابل قدرت متمرکز و ایدئولوژی رسمی قرار ندارد، اما برای حاکمیت او و جانش هیچ اهمیتی ندارد. از منظر نظریه دارندورف، این صحنه دقیقاً تجسم ایده اوست که قدرت و کنترل در جامعه صنعتی مدرن دیگر تنها بر اساس مالکیت سرمایه نیست، بلکه در دست نهادها، سازمانها و ساختارهای اداری متمرکز شده است. در چنین جامعهی، حتی فردی بیگناه و بیطرف، که قصد مقابله یا مخالفت ندارد، میتواند قربانی تعارضهای سازمانیافته شود. مرگ «پدر خانواده» و برخورد خشونتآمیز با او، نمونهی از تعارض چندلایه قدرت و نهادها با انسانیت فردی است: او نه کارگر شورشی است و نه عضو مخالف، اما جایگاه بی طرفش در سلسله مراتب قدرت و سازمانها هیچ امنیت و محافظتی برایش ایجاد نمیکند و او در عین ناباوری و در مسیر رسیدن به محل کارش توسط نیروهای امنیتی کشته میشود، همچنین لحظه وداع خانواده با جسم بی جان پدر در شبی بارانی در سردخانه ی حکومتی، در سکوت و سردی میانه های شب، همراه با اشکهای همسر و نگاههای شوکه شده فرزندان، به وضوح نشان میدهد که قدرت سازمانیافته، بدون توجه به فردیت و شرافت انسانها، عمل میکند. دفن او در تاریکی، زیر نور کمرنگ و سرد، حس تنهایی، بیعدالتی و خشونت ساختاری را تقویت میکند و همزمان نشان میدهد که در جامعه صنعتی مدرن، ایدئولوژی و ساختار قدرت، حتی افراد بیطرف و بیگناه را قربانی میکنند. این بخش از فیلم، به روشنی تحلیل دارندورف را به تصویر میکشد، تعارض اجتماعی در جامعه صنعتی مدرن چندلایه است و شامل کسانی هم میشود که هیچ مخالفت سیاسی یا اقتصادی ندارند، زیرا قدرت واقعی در کنترل نهادها و جایگاه سازمانی متمرکز شده و نه صرفاً در مالکیت یا موقعیت اقتصادی. مرگ ناگهانی «پدر» به مخاطب نشان میدهد که حتی انسانیت فردی و بیطرفی نمیتواند او را در برابر خشونت ساختاری محافظت کند، و همین موضوع حس پیچیدگی و تلخی جامعه صنعتی مدرن را برجسته میکند.
تحلیل و تطبیق نظریه دارندورف با فیلم پنج شنبه سیاه
فیلم، نظریه دارندورف را به شکل ملموس و تصویری نشان میدهد:
- جدایی مالکیت از کنترل: کارگران مالک کارخانه نیستند، اما با اعتصاب و توقف تولید، کنترل محدود اقتصادی و نمادین اعمال میکنند. فیلم این جدایی را با صحنههای تعارض و مقاومت کارگران به خوبی نشان میدهد؛ مدیران کنترل را در دست دارند اما اثرگذاری جمعی کارگران، محدود اما قابل لمس است.
- ظهور طبقه مدیران و فنسالاران: مدیران و مقامات حزب همان طبقه فنسالار هستند؛ قدرت، منزلت و مشروعیت آنها از جایگاه سازمانی و کنترل نهادها ناشی میشود، نه مالکیت مستقیم سرمایه. صحنههای تصمیمگیری، فرماندهی پلیس و سازماندهی نیروها، قدرت سازمانیافته را به بیننده نشان میدهند.
- تعارض اجتماعی چندلایه: مرگ «پدر» بازتاب واقعی این نکته است که تعارض اجتماعی پیچیده است و حتی انسانهای بیگناه قربانی قدرت ساختاری میشوند. خشونت پلیس، اعتراض کارگران و تلاشهای محدود برای کنترل تولید، تصویر عینی تعارض چندلایه دارندورف را به نمایش میگذارد.
- قدرت نهادها و مشروعیت: تمرکز قدرت در نهادها و واکنش سازمانیافته دولت، مشروعیت رسمی قدرت را به چالش میکشد. فیلم نشان میدهد که مشروعیت در مواجهه با مقاومت جمعی شکننده است و همین نکته باعث میشود تعارضها محرکی برای تغییر اجتماعی و بازتعریف قدرت شوند.
جمعبندی
فیلم پنجشنبه سیاه تجربهی زنده، توصیفی و دقیق از جامعه صنعتی مدرن در ساختار یک نظام کمونیستی و نظریه رالف دارندورف ارائه میدهد. قدرت و تعارض دیگر ساده و اقتصادی نیستند، بلکه ساختاری، سازمانیافته و درهمتنیده با نهادها و جایگاههای اجتماعی هستند. مرگ تراژدیک «پدر» یادآور شکنندگی انسانیت و خشونت ساختاری در نظام های ایدئولوژیک است، اما همین تعارضها زمینهساز تغییر اجتماعی و بازتعریف قدرت میشوند. فیلم به بیننده نشان میدهد که حتی سادهترین تلاش برای کرامت انسانی در جامعه صنعتی مدرن با ساختارهای پیچیده قدرت مواجه است و تحلیل دقیق آن بدون درک این چارچوب بی معنا خواهد بود.
منابع برای مطالعه
دارندورف، رالف. (۱۳۷۰). ژرفنگری در انقلاب اروپا (ترجمه هوشنگ لاهوتی). تهران: انتشارات اطلاعات.
دارندورف، رالف. (۱۳۹۸). انسان اجتماعی (ترجمه غلامرضا خدیوی). تهران: انتشارات آگاه.
بشیریه، حسین. (۱۳۸۰). جامعهشناسی سیاسی: نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی. تهران: نشر نی.