نشر کی نواز
محمد نجاری
نشر کی نواز
محمد نجاری

یادداشت کوتاه درباره ی مهاجرت

محمد نجاری پژوهشگر ساخت نظریه در حوزه ی جامعه شناسی دشواره ی ایران

سال1385 برای ادامه تحصیل تصمیم گرفتم به خارج از ایران مهاجرت کنم ، آن هم بعد از یک دوره ی نه ساله معلمی و روزنامه نگاری ، دوره ی که با امید و عشق شروع شد و در ناامیدی و احساس سرخوردگی به پایان رسیده بود . معلمی را خودخواسته رها کردم ، اما روزنامه نگاری را نه ! بسیاری از روزنامه ها در آن مقطع زمانی بسته شد که سرآمد تمام آنها روزنامه ی شرق بود ، محل تمام یادداشت ها ، معرفی کتاب ها و مصاحبه هایم در حوزه ی کتاب و اندیشه ! که نتیجه کوشش های آن دوران چاپ کتاب ” نقد ساختار اندیشه ” بود که با همکاری علیرضا جاوید و نشر آشیان بعد از سه سال به چاپ رسید .

من به فکر رفتن بودم ، شروع کردم به جستجوی دانشگاه های معتبر جامعه شناسی در خارج از ایران ، کاری که بسیار برایم جذاب و دلنشین بود اما با توجه به شرایط مالی و اقتصادی ام باید کشوری کم هزینه را انتخاب می کردم پس از بررسی های زیاد تنها گزینه مناسب با توجه به شرایط من کشور هند و دانشگاه جواهر لعل نهرو در نیو دهلی بود که هم رنکینگ اون سالهایش رتبه هفتاد بود و هم شهریه بسیار پایینی داشت اما چگونه باید ثبت نام میکردم ؟ در گشتی که در اینترنت نیم بند آن زمان انجام دادم با دو گروه شرکت و موسسه آشنا شدم موسسات و شرکت های که مجوز رسمی از وزارت علوم داشتند و موسساتی که بدون مجوز فعالیت می کردند . با چند موسسه تماس گرفتم و اطلاعاتی به من دادند و برای مشاوره حضوری هم رفتم ! اما بازهم به مشکل مالی برخوردم شهریه دانشگاه را متغیر بین 1 تا 3 هزار دلار اعلام می کردند ، اما دست مزد این موسسات از 3 تا 5 هزار دلار متفاوت بود این هزینه صرفا برای اخذ پذیرش و استقبال مختصری در فرودگاه تا دانشگاه مقصد بود . برای یک معلم و روزنامه نگار شاید تامین کردن هزینه های دانشگاه و سفر هرچند به سختی قابل تامین بود اما پرداختن دست مزد 5 هزار دلاری به موسسات و ایجنت ها ، نه ! باز هم ناامید شدم اما تصمیم گرفتم شانسم را امتحان کنم و به یکی از اساتیدم که در هندوستان و در دانشگاه جواهر لعل نهرو در مقطع دکتری در حال تحصیل بود ایمیل بزنم و بپرسم چگونه میتوانم برای تحصیل به هندوستان برم . برایم نوشت یک بلیط توریستی بگیر بیا هند و از نزدیک با این کشور آشنا بشو و اگر دوست داشتی با پر کردن فرم 25 دلاری درخواست خودت را ثبت کن و از سپتامبر بیا و درس بخوان ! چند بار ایمیل ایشان را خواندم فقط 25 دلار ! من رفتم هندوستان ….. و با خودم فکر میکردم که حتما روزی مجوز یک موسسه ی اعزام دانشجو به خارج را دریافت میکنم و در این حوزه به فعالیت می پردازم و دو اصل را رعایت میکنم : نخست ) رعایت انصاف در دریافت حق الزحمه ، دو ) ارائه خدمات مشاوره ی تحصیلی درست به جای رویا فروختن ، و امروز هم چهارده سال است در این زمینه مجوز دارم و به طور مستقیم و روزانه فعالیت می کنم و افراد زیادی برای مهاجرت به موسسه ی من مراجعه می کنند و به عنوان یک پژوهشگر در حوزه ی جامعه شناسی کوشش می کنم دو اصل فوق را رعایت نمایم .

اما مهمترین دلیل مهاجرت برای من ، نبود فضای نوشتن و آزادی ، در بیان کردن افکار بود ، آن هم در حداقل آزادی ، ما توقع زیادی نداشتیم ، ما عاشق ایران بودیم و هستیم فقط میخواستیم تبادل نظر کنیم ، همین ! در طی این سالها که نزدیک به چهارده سال است در امر مهاجرت کار می کنم مدام این واژه کلیشه ی را در رادیو ، تلویزیون ، روزنامه ها ، محافل علمی و دانشگاهی می شنویم که : مهاجرت نخبگان از ایران پدیده ی جدی است که هر ساله رو به افزایش بوده است ، اما از روز اول که به این شغل مشغول و شاید بتوان گفت گرفتار شدم من موفق نشدم نخبه ی را ببینم و مانع از رفتنش شوم و باید بگویم من با این واژه مخالفم . ما با مهاجرت ” گروه های قهر با میهن ” و ” گروه های ناتوان علمی ” مواجه هستیم ، اما مهاجرت “ نخبه یا نخبگان “، به این شکلی که رسانه ها و جامعه شناسان سلبریتی شده بدان اشاره می کنند ، نه ! باید بگویم نسبت خروج نخبگان ما نسبت به جمعیت نخبگان ما بسیار ناچیز تر از مهاجرت سایر گروه هاست !

گروه های قهر با میهن از دید من یعنی افرادی که به هر دلیلی با ایران و سرزمین ایران احساس مهر و دوستی ندارند . در جامعه ی که متولیانش و نظام آموزشی اش از ترویج فرهنگ باستانی ایران با تردید و سانسور در کتب درسی سخن می گوید و ملی گرایی و میهن دوستی را معادل سلطنت خواهی می دانند و رسانه اش توان ترویج و شناساندن این سرمایه فرهنگی – تاریخی را ندارد چطور باید توقع داشت جوانانش به دنبال فرار از این میهن نباشند ! ؟ در بسیاری از جلسات مشاوره با دانشجویان برای گرفتن پذیرش تحصیلی با این جمله بسیار وحشتناک روبرو شده ام : ما رو از کره شمالی غرب آسیا نجات بده . همیشه فکر میکردم که دهه ی هفتادی ها و هشتادی ها را می توان در این دسته جای داد اما متاسفانه در طی این پنج سال اخیر با گروه دیگری از افراد قهر با میهن روبرو شدم که میانگین سنی آنها بین چهل سال تا پنجاه و پنج سال بود یعنی افرادی که تمام تلاش خود برای ماندن ، زندگی ساختن و عشق ورزیدن به میهنشان را کرده اند اما در نهایت این احساس بهشان دست داد که به انتهای این مسیر رسیده اند و راهی جز مهاجرت برایشان نمانده است در گفتگو با این افراد همیشه این را می شنوم که می گویند : میدانیم هیج جا میهن انسان نمی شود اما چه کنیم …..

گروه های ناتوان علمی همه ی آن کسانی هستند که بدون علاقه به رشته ی وارد دانشگاه شده اند یا به خاطر فرار از سربازی ، فشار خانواده ، برای چشم هم چشمی و بسیار موارد دیگر رشته ی را برگزیده اند و به علت عدم علاقه به رشته ی پذیرفته شده در کنکور نتایج خوبی را نیز کسب نکرده اند و بسیار نمرات پایینی دارند و پیوسته در مشاوره ها و جلسات متعدد و به جرات روزانه تقریبا از هر 10 نفر حداقل 8 نفر دوست دارند در کشور مقصد رشته ی دیگری را بخوانند و از سوی دیگر با افراد دیگری مواجه هستیم که نمرات خوبی دارند ولی مشخص است که این نمرات به آنها داده شده و از نظر علمی هیج رزومه ی ندارند که برای جبران نقاظ ضعف علمی خود کوشش به رزومه سازی می کنند و همه میدانیم که اکثر نمرات و مقالات دانشجویی و پایان نامه ها در دانشگاه های کشورمان چه وضعیتی دارند . اینها مختصر حقیقتی است از جامعه ما ! نه آنچه که به عنوان گزارش های موسسات دولتی و بنیاد ها ارائه می گردد ما صاحبان موسسات اعزام دانشجو که مدام با این افراد مواجه هستیم میدانیم وضعیت مهاجرت در ایران اصلا مساله نخبگان نیست ، مساله ما بی میهنی و استعداد کشی است . و بر این اساس برای نمونه چند پرسش دارم :

نخست ، آیا نظام آموزشی کشور ساختار تولید نخبه را دارد ؟ دوم ، آیا نظام آموزشی کشور توانایی شناسایی نخبه را دارد ؟ سوم ، آیا در نظام آموزشی کشور تعریف ویژه و خاصی از نخبه شده است ؟ چهارم ، در نظام آموزشی کشور چه ویژگی های را برای شناسایی نخبه مشخص و تعیین کرده اند ؟ پنجم ، آیا در نظام آموزشی کشور استعداد ها به خوبی شناسایی و کشف می گردند ؟ ششم ، آیا نظام آموزشی کشور پس از کشف استعدادها و نخبگان برنامه ریزی مشخص و مدونی دارد ؟ هفتم ، آیا نظام آموزشی کشور برنامه مشخصی برای ایجاد احساس مسئولیت جدی افراد به رشد و توسعه میهنشان ایران را دارد ؟

پیش از آن که بخواهیم سخن از مهاجرت نخبگان را مطرح کنیم و بدنبال راه حل جدی برای آن باشیم باید به پرسش های بیشماری پاسخ دهیم : که آیا اصلا مساله ی ما مهاجرت نخبگان است ! اصلا در کشور ما طی این چهار دهه به نسبت جمعیت کشور می توان ادعا کرد ما با پدیده فرار مغزها یا نخبگان مواجه هستیم ؟ باید به صراحت بگویم مگر ما سازوکار درستی برای پرورش استعداد ها داریم که از میان آنها نخبه ی را بیابیم ، هرچند که ما در درست کردن نهادهای غیر کاربردی و نام گذاری های زیبا دست بلندی بر آتش داریم برای نمونه بنیاد ملی نخبگان ، سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان و چه و چه اما کجاست نتایج این نهاد ها و بنیاد ها ! طی این سالها تجربه و فعالیت در این حوزه به دو نکته بزرگ دست یافتم برای نخبه بودن ابتدا باید عاشق سه چیز بود : مهین ، کار و دانش

در این نوشتار کوشش گردید که از نگاه تجربی و زیست روزمره در این حوزه و نه از میان حرف های نظری و پرسش نامه های سریع و تند به موضوع پرداخته شود.

آخرین مقالات

error: Content is protected !!