نویسنده محمد نجاری
چرنوبیل بهمثابه نقدی از جامعه بسته : خوانشی پوپری از فاجعهای ایدئولوژیک
مقدمه
فاجعه اتمی چرنوبیل حادثهی هستهی بود که در سال 1986 در نیروگاه چرنوبیل، در نزدیکی شهر پریپیات در شمال جمهوری شوروی رخ داد است و سریال چرنوبیل ، بازسازی این فاجعه بزرگ است، چرنوبیل روایتی فلسفی و سیاسی از فروپاشی ساختاری در یک جامعه ی ایدئولوژیک و بسته است. این اثر در لایههای زیرین خود، به بررسی رابطه میان قدرت، حقیقت، و انسان میپردازد؛ رابطهی که در نظامهای توتالیتر و ایدئولوژیک، به فاجعه میانجامد. اگرچه سریال بهظاهر بر محور یک حادثه هستهای استوار است، اما در سطحی عمیقتر، نقدی ریشهدار به ساختار قدرت در اتحاد جماهیر شوروی و بهطور کلی به هر جامعه بستهی است که آزادی اندیشه، حقیقت، و مسئولیت فردی را سرکوب میکند.
این یادداشت میکوشد از منظر فلسفه سیاسی کارل پوپر، متفکر برجستهی لیبرال قرن بیستم، سریال چرنوبیل را تحلیل کند. از نگاه پوپر، جوامع بسته و ایدئولوژیک که به حقیقت مطلق باور دارند و از نقد مصون هستند، همواره در معرض خشونت ساختاری و فاجعه انسانیاند. از نظر من سریال چرنوبیل، تجسم تصویری همین مدعاست.

1- ایدئولوژی بهمثابه حقیقت: جزمگرایی مرگبار
همانطور که میدانیم در نظام شوروی اصلی نانوشته حاکم بود : ایدئولوژی کمونیستی حقیقتی مطلق است؛ نه قابل نقد و نه خطاپذیر. همین اصل، بهطور مستقیم در ماجرای چرنوبیل نقش داشت. در قسمتهای ابتدایی سریال، زمانی که مهندسان و مقامات با شواهد آشکار انفجار روبهرو میشوند، نخستین واکنش آنان انکار است: «راکتور نمیتواند منفجر شود.» این جمله، فراتر از یک ادعای فنی، بازتابی از ذهنیتی است که ایدئولوژی را فراتر از تجربه و واقعیت قرار میدهد.
کارل پوپر در کتاب “جامعه باز و دشمنان“ آن هشدار داده بود که نظامهای ایدئولوژیک، بهویژه مارکسیسم، با ادعای «علم تاریخ» و پیشبینیهای قطعی، نقد را غیرممکن میسازند. وقتی ایدئولوژی در جایگاه حقیقت مطلق مینشیند، راه هرگونه اصلاح بسته میشود و کوچکترین خطا میتواند به فاجعهای مرگبار بینجامد.
سریال چرنوبیل با روایت خود نشان میدهد چگونه راکتور، بهمثابه استعارهای از حقیقت جزماندیشانه، به امری «ممنوع پرسش» بدل شد؛ چیزی که نباید زیر سؤال برود، حتی وقتی شواهد خلاف آن فریاد میزدند. این پیوند میان واقعیت تاریخی و بازنمایی هنری، تماشاگر را وادار میکند بفهمد که فاجعه چرنوبیل فقط حادثهای فنی نبود، بلکه محصول ساختاری فکری و سیاسی بود که نقدناپذیری را تقدیس میکرد.
– ساختار بسته قدرت: بوروکراسی علیه حقیقت
در سریال چرنوبیل، دروغ و پنهانکاری به ستون فقرات نظام بوروکراتیک شوروی تبدیل شده است. مقامات محلی پس از انفجار، نه برای نجات مردم، بلکه برای «کنترل روایت» و جلوگیری از خدشهدار شدن وجهه نظام شوروی سوسیالیستی میجنگند. جلسههای پشت درهای بسته، تماسهای فوری با حزب، و دستورهای مکرر برای «آرام نگاه داشتن مردم» نشان میدهد که در این ساختار، حقیقت قربانی میشود تا تصویر قدرت دستنخورده بماند. حتی قهرمانانه جلوه دادن سکوت و دروغ، یکی از شگردهای اصلی این بوروکراسی است.
والری لگاسف در دادگاه پایانی اعتراف میکند: «ما با دروغ زندگی کردیم. اما هر دروغ بهایی دارد.» این اعتراف تنها تجربه فردی او نیست، بلکه بازتاب مکانیزمی است که در تمام طول روایت سریال به چشم میآید: از مأموران کا.گ.ب که دانشمندان را تهدید میکنند تا مقامات حزبی که گزارشهای واقعی را سانسور میکنند.
کارل پوپر این وضعیت را «خودویرانگری جامعه بسته» مینامد. در جامعهای که هیچ رسانه یا نهادی برای نقد و نظارت وجود ندارد، حتی حقیقت علمی نیز در خدمت قدرت قرار میگیرد. درست مانند آزمایشهای مهندسان حزب که باید مطابق خواست قدرت شوروی تفسیر شوند، نه مطابق دادهها. سریال نشان میدهد که این منطق بوروکراتیک بسته چگونه فاجعه را تشدید کرد انفجار فقط در راکتور رخ نداد، بلکه در تمام لایههای سیستمی که حقیقت را سرکوب میکرد، تکرار میشد.
3- کنش اخلاقی فرد در برابر نظام: دانشمند بهمثابه مقاومت
شخصیت والری لگاسف در سریال چرنوبیل مهمترین تجسم «کنش اخلاقی فردی» در دل یک نظام سرکوبگر است. او در آغاز، عضوی از همان ساختار بوروکراتیک شوروی است؛ اما هنگامی که با حقیقت علمی انفجار و پیامدهای انسانی آن روبهرو میشود، از منطق رسمی حزب فاصله میگیرد و در نهایت تصمیم به افشاگری میگیرد؛ تصمیمی که زندگیاش را به بهای سنگین پایان میدهد.
پوپر در فلسفه سیاسی خود تأکید میکند که اصلاح و پیشرفت اجتماعی تنها زمانی ممکن است که افراد، مسئولیت اخلاقی خود را در قبال حقیقت و آزادی بپذیرند، حتی اگر نظام حاکم در برابر صداقت، تنبیه، انزوا یا مرگ را تدارک دیده باشد. لگاسف با شهادت خود در دادگاه علیه دروغهای سیستم، دقیقاً همان چیزی را نشان میدهد که پوپر آن را «بازسازی عقلانیت نقادانه در دل استبداد» مینامد.
سریال با تمرکز بر این نقطه عطف اخلاقی، نشان میدهد که در دل یک جامعه بسته، هنوز امکان مقاومت وجود دارد؛ نه از طریق شورش جمعی یا تغییر ساختار سیاسی، بلکه از طریق انتخاب فردی برای ایستادن در کنار حقیقت. لگاسف به یادمان میآورد که حتی در تاریکترین شرایط، صداقت یک فرد میتواند مرزی میان فروپاشی کامل و روزنهی برای امید ایجاد کند.
4-دانش در اسارت ایدئولوژی: انحراف عقلانیت
علم در بند ایدئولوژی: سانسور دانش و فاجعه
در بسیاری از بخشهای سریال چرنوبیل آشکار میشود که دانشمندان تنها زمانی مجاز به فعالیتاند که یافتههایشان با روایت رسمی حزب تعارض نداشته باشد. هر حقیقتی که تهدیدی برای وجهه سیاسی باشد، سرکوب یا تحریف میشود. به همین دلیل، فاجعه چرنوبیل صرفاً نتیجه نقص فنی نبود؛ بلکه پیامد مستقیم سرکوب دانش و سانسور اطلاعات بود. از گزارشهای نادیدهگرفتهشده تا تهدید محققانی که حقیقت را بر زبان آوردند، همه نشان میدهد که علم، در این ساختار، استقلال خود را از دست داده است.
کارل پوپر در نقد خود از علم در نظامهای ایدئولوژیک هشدار میدهد که هنگامی که علم در خدمت سیاست دروغگو قرار گیرد، نه تنها پیشرفت علمی متوقف میشود، بلکه بنیان تمدن انسانی نیز به خطر میافتد. علم تنها در جامعهای باز میتواند شکوفا شود؛ جایی که اشتباه نه جرم، بلکه بخشی از فرایند یادگیری است و نقد نه تهدید، بلکه ابزار اصلاح به شمار میآید.
چرنوبیل با روایت خود نشان میدهد که بستن راه نقد و تحمیل سکوت بر دانشمندان، همانقدر ویرانگر است که نقص فنی در قلب یک راکتور هستهی. درسی که سریال سعی دارد برجسته نماید این است که : علم بدون آزادی، نه تنها روشنگر نیست، بلکه ابزاری برای تاریکی خواهد بود.
نتیجهگیری: چرنوبیل بهمثابه تصویری برای دفاع از جامعه باز
سریال چرنوبیل با به تصویر کشیدن یک فاجعه تاریخی، سعی دارد نشان دهد که چگونه:
- ایدئولوژی مطلق، حقیقت را خفه میکند.
- نظامهای غیرپاسخگو و بوروکراتیک، توان اصلاح خود را ندارند.
- علم بدون آزادی، به ابزار فاجعه بدل میشود.
- و تنها فرد آگاه و اخلاقمدار است که میتواند چرخه دروغ را بشکند، هرچند بهای سنگینی بپردازد.
چرنوبیل به ما یادآوری میکند که این فاجعه صرفاً یک حادثه فنی نبود، بلکه بازتاب منطقی نظامی بود که نقد و آزادی را سرکوب میکرد. در جهانی که همچنان با بازتولید ایدئولوژیهای بسته، اقتدارگرایی و سرکوب اندیشه مواجه است، این سریال نه فقط یادآوری گذشته، بلکه هشداری برای آینده است: هشداری در دفاع از حقیقت، آزادی و جامعه باز.
منابع
جامعه باز و دشمنان آن ، کارل پوپر ، مترجم عزت الله فولادوند ، انتشارات خوارزمی
زندگی سراسر حل مسئله است ، کارل پوپر ، مترجم شهریار خواجیان ، انتشارات مرکز
سرچشمه های دانایی و نادانی ، کارل پوپر ، مترجم عباس باقری ، انتشارات نی
انقلاب یا اصلاح ، گفتگو با هربرت مارکوزه، کارل ر. پوپر ، مترجم هوشنگ وزیری ، انتشارات خوارزمی